• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : !رؤياهايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 3 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ش 

    زن 29 ساله/سلام .من يکي-دوهفته ايه که خيلي خواباي شلوغ-پلوغ و بد ميبينم .امروز ظهر ساعتاي 3ونيم خواب ديدم که روي تخت توي خونه مادر بزرگم خوابيده بودم .مامانمم پايينِ تخت خواب بود.زلزله ي خفيفي شد.سرم روبلند کرددم ديدم مامانم داره دورو برو وسقف رو نگاه ميکنه.گفتم زلزله شده .مامان پاشد ورفت کنار درِ رو به حياط که توريش بسته بود.يه دفعه گفت کليد.کليد رو به در ديده بود.گفتم خوب پس بهتره درو باز کني بريم بيرون.شوهرمم بود .همه باهم رفتيم بيرون.زلزله دوباره شروع شد اما من تو خواب حسش نميکردم.دو رديفِ عمودي آجر از دوطرفِ در ِ روبه حياط کَنده شدومعلق جلو عقب ميشد ما روي حياط بوديم مامان گريه شد وگفت من ديشب يه همچين خوابي ديدم و خيلي با ناراحتي وبغض سرش رو تکون داد.بعد از زلزله شوهرم رفت بطرف ديوارو زد به ديوارو گفت ببينيد هيچيش نشد ولي سنگ ها وچندتا آجر ريخت پايين ورو بدنش ولي هيچيش نشد منم داد ميزدم وبا التماس ازش ميخواستم نزديک نره.مردم دورِ ديوار خرابه جمع شدن .دختر عمم بهم زنگگ زد وگفت تواخبار گفتن اگه باروني برفي نياد ما قول ميديم که چيزي نميشه وديگه زلزله نمياد ولي تو آپارتمان ها نرين .من کف دستم رو ،رو به آسمون گرفتم وديدم داره برف ميباره.خيلي وحشت کرده بودم/حس وحشت /نا اميدي/ترس /گريه ميکردم.ديدم آب داره بالا مياد.وسايل خونه مادر بزرگم رو(که انگار تو خوابم به مسافرت رفته بودن )رها کرديم و رفتيم که وسايل ضروري رو برداريم و بريم خونه مامان اينا که همکف بود.آسمون ابري وتيره بود انگار آخر دنيا بود.اومديم بريم که مهمون رسيد ومن عصباني شدم چون ميخواستم زودتر برم.تو يه اتاق نشستيم.و اين لحظه از خوابم خونواده شوهرمم بودن.من ومادر شوهرم گريه ميکرديم از ترس.بعدش من وشوهرم رفتيم خونه مامان اينا ومن از خواب بيدار شدم وکلي گريه کردم.ميترسم که اين خوابا از علائم شروع افسردگي باشه/ميترسم

    پاسخ

    خيلي ممنون از اين که رؤياتون رو نوشتيد. بايد بگم که کابوس معمولا جزء علائم اصلي افسردگي به حساب نمياد. بايد پنج مورد از اين ها رو به مدت 2 هفته داشته باشيد: 1- خلق افسرده در بيشتر ساعات روز 2- کاهش علاقه مندي نسبت به بيشتر فعاليت ها 3- کاهش وزن 4- کم خوابي يا پرخوابي 5- آشفتگي يا کُندي رواني 6- احساس خستگي در اکثر ساعات روز 7- احساس بي ارزش بودن يا احساس گناه مفرط 8- کاهش قدرت تمرکز و تفکر 9- تفکر درباره خودکشي يا مرگ در ضمن اگر احساس ميکنيد علائم بالا رو داريد و باعث اختلال توي کارهاي زندگيتون شده، باز هم توصيه ميکنم پيش يک روانشناس يا روانپزشک بريد. خوشبختانه شديدترين انواع افسردگي هم قابل درمانه، اصلا نگراني به خودتون راه نديد.
    نميدونم شما فيلم هم ميبينيد يا نه اما اگه اينو نديديد حتما ببينيد
    اسم انگليسيش هست
    stay يا stay with me
    (با من بمان) شبکه 4 نشون داده...علاوه بر اين که ماجراي جالبي داره که فقط چند دقيقه اخر داستان متوجه ميشيد ،فضاي داستان خيلي شبيه فضاي رويا ها و خواب هاست...اتفاقات عجيبي که فقط تو خواب ميفتند...بيشتر نميشه توضيح داد چون داستان لو ميره...ولي اگه ديديد و احساس کرديد چيزي متوجه نميشيد وسط کار ولش نکنيد
    اين جالب ترين فيليمي بود که تونسته فضاي رويا رو توصييف کنه (به نظر من)
    پاسخ

    ممنونم از توصيه تون. حتما مي بينمش. کلا من پيشنهاد کتاب و فيلم رو رد نميکنم.
    يه سوالي :
    اگه فقط خواب رو يادمه ولي اينکه کي ديدم و کي به ياد اوردم و ...را يادم نيست ،بازم نوشتنش به دردتون ميخوره؟
    پاسخ

    اين سؤالا براي اينه که بدونم، چقدر ميتونم مطمئن باشم که رؤيا بهمين شکل بوده و دچار تحريف حافظه نشده. تحقيقات نشون ميدن معمولا رؤياهايي که 6 ماه از تاريخ ديدنشون ميگذره، احتمال زيادي داره به مرور زمان تغيير کنن. اما به هر حال، اگه يادتونه حدودا کي رؤيا رو ديديد، خيلي بهتره، اگر هم حدودش رو هم يادتون نيست، بازم خوشحال ميشم که بنويسيد، مخصوصا اين که از شما رؤياهاي ديگه اي هم دارم، شايد اگه تعدادشون زياد شد بتونم يه نتيجه گيري هايي هم داشته باشم.