• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : روياي 9
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام آخرين خوابي که ديدم نه ميتونم بگم رويا بود و نه کابوس....اولش يه هواپيماي مسافربري بزرگ ديدم که از بالاي سر کوچمون ميگذشت ..که واقعا از نزديک بود و واقعي واقعي جلوه ميکرد بعد هواپيما سقوط کرد و يه آتش سوزي از دور معلوم بود...بعد مردم ميگفتند که اين هواپيماي جنگي آمريکاييه....منم يه کم فحش تو خوابم دادم که آخه ما انرژي هسته اي ميخواستيم چيکار....

    بعدش اون هواپيما يه گودالي درست کرد که پر از آب بود و مردم مثل يه حالت سيزده بدر توش و دورش جمع شده بودند و ميگفتند و ميخنديدند که من يکي از دوستاي دبيرستانم رو اونجا ديدم که خيلي خوشحال شدم و باهاش قرار گذاشتم که بريم بيرون....

    فکر کنم شام زيادي خورده بودم..شما بخشيد با اين خواب چرت و پرت من.
    پاسخ

    سلام، ممنون از خوابي که نوشتيد. خوابه ديگه! قرار نيست که رمان ادبي باشه، اما با اين حال که ظاهرا بي معناست، وقتي تعداد خوابا زياد ميشه کلي چيز ازش ميشه پيدا کرد.