• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : لطفا آخرين رؤيايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 88 خصوصي ، 151 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    يکبار خواب ديدم از شهرستان خودمون دارم پياده ميرم تهران البته قبل از ازدواج تهران بودم توي راه يک درياچه با يک ظاهرا اژدها ديدم که توش بود همين طور رفتم به يک خانه رسيدم که انگار زن وشوهري بد دعوا کرده بودند وعروسک دخترش اونجا افتاده بود ميبينم همانجا ظاهرا سفره نوروز پهن بود مادرشوهر وخانواده شوهرم انگار بودند بعد رفتم و رفتم تا تهران رسيدم انگار جايي مثل باشگاه استخر بزرگ ياچنين چيزي بايد از توش رد ميشدم نميدونم چرا تا همون جلوها رفتم و ادامه ندادم شايد نميشد و لباس مخصوص ميخواست نميدونم يادم نيست پياده برگشتم تا به شهرستان خودمون رسيدم