• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : لطفا آخرين رؤيايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 88 خصوصي ، 151 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    حدود چهار يا 5 سال پيش خواب ديدم با يکي از دوستان همسرم توي کوهستان که خانه انها آنجا بود هستيم البته در بيداري چنين دوستي نداره همون بالا بوديم وتماشا ميکرديم وقتي برگشتيم ورفتيم تو خانه که فکر ميکنم تاريک هم بود آتشي روشن بود و جلوي آتش نشستيم ميبينم که همسرم نيومد از دوستش مي پرسم جعفر کجاست و توي چشماي من نگاه ميکنه ميگه جعفر مرده همون لحظه که به چشماي من نگاه ميکرد متوجه شدم که شيطانه وانگار فرار کردم خيلي راه رفتم و دنبال همسرم ميگشتم تا خانه اقوام مادر شوهرم ديدمش جايي که من ايستاده بودم وجايي که همسرم ايستاده بود نزديک هم بود عين دوتا تخته ولي جدا از هم انگار جايي که اونا بودن کمي از من بالاتر بود