• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : لطفا آخرين رؤيايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 88 خصوصي ، 151 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شب سوم ذي الحجه خواب ديدم خونه مادر شوهرم روزه هست شب هم بود وارد هال شدم ديدم شيخي روي مبل داره روزه ميخونه يا شايد صحبت ميکنه واز اين جور چيزا بچه ها خواهرشوهرم وبقيه هيچکدوم نبودن چند نفر بودن که دوتا پيرزن بالاي خونه همين طور نشسته خواب بودن وفقط پدرشوهر و مادرشوهرم داشتن گوش ميکردن به نظرم اومد که چقدر بد هيچکي نيومده منم نشستم که گوش بدم شيخه هم کمي لم داده بود و آرام وباخونسردي صحبت ميکردبيدار شدم دو و نيم نصف شب بود روز بعد هم مادرشوهر زنگ زد براي شام دعوتمون کرد