سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رویابین
جامع ترین بانک اطلاعاتی خواب و رؤیا
به رؤیابین، جامع ترین بانک اطلاعاتی خواب و رؤیا خوش آمدید

جنسیت: زن

سن: 20

بسم الله ـ به دانشکده­مان رسیدم. مثل این موقع­ها (شنبه 7 صبح) خالی و خلوت بود، من کوله­پشتی بزرگم را که غذای هفته­ام تویش بود، زیر چادر،‌روی کولم انداخته بودم (دقیقا همان کوله که در واقعیت همراهم بود و همه چیز واقعی بود) دوستی که با او قرار داشتم تا بیاید و نمایشگاه را آماده کنیم،‌ دم در دانشگاه دیدم (با این دوست واقعا شب قبل باهاش قرار گذاشته بودم) یک چیزی راجع به کوله­ام گفت که چقدر گنده است (همیشه در دنیای واقعی استرس گنده و تابلو بودن کوله­ام را دارم) و با هم قدم زنان به سمت نمایشگاه رفتیم تا وسایل را جمع کنیم. بعد با صدای اس ام اس همین دوست از خواب بیدار شدم که منتظرم بود. این خواب کوتاه هم توی ماشین در راه بود! توی خواب خیلی خوشحال بودم از دیدن دوستم (توی واقعیت هم خیلی خوشحال می­شوم) و خیلی هم احساس کلافگی می­کردم به خاطر کوله­ام (که در واقعیت هم دارم)!




موضوع مطلب :

جمعه 91 اسفند 4 :: 11:11 عصر

درباره سایت


امیرعلی مازندرانی «روانشناس، پژوهشگر، و درمانگر اختلالات خواب»
پیوندها
صفحات سایت
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار سایت
  • بازدید امروز: 8
  • بازدید دیروز: 60
  • کل بازدیدها: 380898
فرم تماس
نام و نام خانوادگی
آدرس ایمیل
امکانات دیگر
کلیه حقوق این وبلاگ برای رویابین محفوظ است