جنسیت: زن
سن: ؟
خواب دیدم قبرمن وهمسرم ظاهرا کنار قبرستان شهرمون هست البته خیابانش اینجوری بود شب وکاملا خلوت بود ما میگشتیم دنبال قبری که هیچ نوری توش نیاد انگار هرچی بی سر صداتر بود بهتر بود دوست نداشتیم باکسی سروکارداشته باشیم هی توی قبرا میرفتیم کمی هم که نور داشت قبر بعدی رو امتحان میکدیم فکرمیکنم آخرین قبر که هیچ نوری نداشت رو انتخاب کردیم رفتیم اونجا همسرم رفت بیرون خیلی منتظرش ایستادم بعدگفتم برم تو معلوم نیست کی بیاد شاید اصلانیاد وناامید هم نبودم واصلا ترسی وجود نداشت قبرها کنار هم وبزرگ مثل اتاقهای خیلی بزرگ بودند انگار شیشه ای بودند وانگار وسیله ای هم نداشت کاملا تاریک اما خیلی دنج و پراز آرامش بود.
موضوع مطلب :