• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : لطفا آخرين رؤيايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 88 خصوصي ، 151 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    امروز سه شنبه 27 فروردين خواب ديدم همسرم مواد مخدر که الان نميدونم چي بود داده به داداشم که بده به من داداشم هم فکر ميکنم داده به خانومش که برام بياره و مثل شکربود سه رنگ هم بود سفيد زرد وفکر ميکنم سبز يا شايد قرمز يادم نمياد مامانم شک ميکنه ميگه چيه ميگم چيز خاصي نيست يه خانمي مثل خانم هاي نيرو انتظامي مراقب منه تا سر در بياره که اين چيه مياد جلو ميپرسه ميگم چيز خاصي نيست اما ول کن نبود من هيچ راهي نداشتم ميخواستم همه رو توي يک پلاستيک بريزم ميترم مخلوط بشه و نبايد مخلوط بشه تبديل ميکنم به باقلوا ميريزم توي سيني بزرگ و ميذارم جايي مثل روي يخچال که البته کوتاه بود از اين کاراش که باقلوا کردم واينا يادم نمياد فقط ميرم سرش ميبينم مقداري از اين باقلواها نيست ومنم غافل شده بودم ميگم اينارو کي خوده ميبينم داداشم و چند تا ازافراد خانواده وشايد کسايي ديگه هم بودند از هر کدوم ميپرسم از يکي تا چند تا خورده بودند پيش خودم ميگم اينا هر کدومش يه عالم از اين مواد داره چطور بعضيا دو سه تا خوردند بعد نگاشون ميکنم ميبينم طوريشون نشده ميگم احتمالا فقط سرحالند البته ميديم به اون سرحالي من فکر ميکنم بايد باشند نيستند خيالم راحت ميشه