• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : لطفا آخرين رؤيايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 88 خصوصي ، 151 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    امروز چهارشنبه خواب ديدم با داداشم اينا هستم و منو جلو آرايشگاه پياده کرد ميرم ميبينم خود آرايشگر نيست ميگم کي مياد ميگن الان خياطيه اونا بعدازظهر ميان بعد ميگم براي موهام بايد چيکار کنم ريشه اش چربه اما ساق مو خشکه متوجه ميشم خندشون گرفته انگار که يه سئوال عجيب پرسيدم با خودم ميگم خوب حتما اگه ريشه چرب باشه وقتي شانه ميکنيم ساق مو هم چرب ميشه حالت خندشون مثل موقعي بود که وقتي افراد مسن چيزي ميگن و جوانها ميخندن بود بعد کمي اينور اونور ميزنم وميام انگار طبقه پايين يعني همکف داداشم مياد که بريم انگارخونه مامانم بود بچه اي که تو بيداري نداره خواب ديدم همونجا توي هال خوابيده وداداشم با ماشين دنده عقب مياد من بچه رو برميدارم وبه دروغ براي اينکه بيشتر مواظب باشه ميگم داري چيکار ميکني نزديک بود له کني بچه رو بعد دنبال چادرم ميگردم پيداش نميکنم يه چادر مشکي که قبلا خريده بودم اونو پيدا کردم کمي کهنه شده بود پايين چادر مشکي هم عکس سبزه زار بود فقط سمت چپش کمي لک انگار مابين قرمز وصورتي شده بود تصميم گرفتم همينو سر کنم داشتم اندازبراندازش ميکردم با صداي زنگ بيدار شدم ساعت 9 صبح بود