• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : لطفا آخرين رؤيايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 88 خصوصي ، 151 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    امروز 10 ارديبهشت خواب ديدم جايي هستيم بعد من ميرم طرف آبخوري که وضو بگيرم انگار مردانه بود و قسمت زنانه نميدونم کجا بود همونجا وضو ميگيرم چندتا شير آب کنار هم بود وحوض نداشت شيرها با فاصله زياد از زمين بود وآب تميزي داشت وضو ميگيرم مامانم مياد وبهم ميگه بيا ديگه بعد چيزي ميگه ومسخرم ميکنه من ناراحت نشدم يکي از خانوماي فاميل هم کنار مامانم بود بعد ميبينم جايي انگار توي مازندران هستيم سرسفره اي بزرگ نشستيم وآشنايان و فاميلها هم بودند هم رديف من نشسته بودند با پسر کوچيکم نميددونم در مورد چي صحبت ميکنيم به شوخي ميگم همش تقصير اين شمالياست ببين اينو از شمال خريديم اون يک شمال واينجا که الان هستيم يک شمال ديگه هست مشهد شمال شرقه اينجا شمال غرب هر دو تاش شماله يک خانم تقريبا روبروي من نشسته بود وانگار عاشق من شده بود و چون من چادر سرم بود دختراش که اومدند بهشون گفت از اين به بعد چادر سرتون کنيد وديگه با مانتو نبينمتون من اروم خندم گرفت ومخفي کردم بعد همون خانم بلند شد ومانتوشو در آورد ولباس زيرش هم پوشيده نبود تعجب کردم با خودم ميگم شايد ديد من خندم گرفته لجش گرفت بعد ميبينم دوباره دارم دنبال جايي البته توي خيابان براي وضو ميگردم داشتم ميرفتم جلوم مه بود يک پسر بچه اونجا بود بااينکه ميدونم شماليه و مه زياد ميبينه سر به سرش ميذارم ميگم مه رو ببين باورت ميشه اينجور مه هست بعد مي فهمم بچه پررويي هست ميگه حالا تا چند روز ديگه بيشتر ميشه اون وقت بيا با هم بريم دور بزنيم ديگه بهش چيزي نميگم اول که مه رو ديدم کمي داخل مه شدم پشت سرمو نگاه ميکنم ببينم مه وقتي ميخوام برگردم هم هست ميبينم نه بعد براي وضو کمي جلوتر رفته بودم برميگردم و شيرهاي آب رو پيدا ميکنم و وضو ميگيرم