• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : لطفا آخرين رؤيايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 88 خصوصي ، 151 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    امروز شنبه خواب ديدم خونه خالم که فوت شده هستيم ميرم طبقه بالا توي اتاق ميخوام وارد شم از در اصلي نميرم داخل از دري که توي يک اتاق ديگه باز ميشد ميرم دختر خاله هام ميگن پس کجايي زودتر بريم که جشن رو شروع کنيم توي اون اتاق صداي مرد اومد پيش خودم ميگم اگه مرد اينجا باشه که نميشه بعد ميبينم شوهر خالمه(که الان هم ميگن مريضه)خوابيده بود داشت بلند ميشد بره بيرون قيافش تغيير کرده بود وزشت شده بود پوستش کمي تيره و خراب بود يدفعه متوجه ميشم من براي اين مراسم نه لباس پوشيدم نه آرايش کردم بدون اينکه به کسي بگم ميرم خونه قديمي مامانم اينا که اون زمان نزديک خونه خالم بود تا آماده بشم توي خيابون مامانم اينا بارون آروم و دلنشيني مي باريد توي خواب ياد خواب قبلي افتادم ميگم برگردم عقب رو ببينم شايد چيزهايي به نظرم بياد که تا حالا نميديدم اما پشت رو که نگاه کردم چيزي نبود و وقتي برگشتم جلو رو ديدم شبيه خيابون تهران نبود و ديوارش قديمي بود وانگار همين شهرستان خودمون بود فکر کنم حالم گرفته شده بود. نميدونم ادامه همين خواب بود يا نه توي مغازه اي ميخواستم برم لباس بخرم لباسهارو ديدم از يک لباسي خيلي خوشم اومد اما يادم نيست چه جوري بود بعد يک پيراهن با گلهاي صورتي ريز نشون ميده ميبينم براي تو خونه قشنگه نخي و خنک هم هست ميگم چنده ميگه هفتادهزار تومن خانمي هم که اونجا فروشنده بود بهش ميگم قبلا شما بوديد خيلي ارزون بود اين پيراهن چيه که اين آقا اين قيمت ميده بعد ميگم شايد اينا هردو از اول با هم بودن و انگار نخريدم