• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : لطفا آخرين رؤيايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 88 خصوصي ، 151 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
     
    حدود 5 يا 6 ماه پيش خواب ديدم پل خيلي کوچکي به اندازه يک ميز کوچک ميبينم راه راه بود خطهاي صورتي قرمز ورنگهاي ديگه داشت بچه هام و برادرزاده هامو ميديدم که ميخواستند از روي پل رد شند ما بزرگترا رد شده بوديم واينطرف پل ايستاده بوديم و نميدونم در مورد خط قرمز چي گفتم شايد گفتم مراقب باشيد از روش رد نشيد يا بايد از رو اينم رد شيد نميدونم به هر حال انگار ما قبلا رد شده بوديم
    سه جهار سال پيش خواب ديدم دارم راه ميرم مستقيم واز هرچيز که سر راهم بود رد ميشدم خانه اي سر راه بود رفتم واز روي پشت بام آسمان آبي بسيار زيبايي ديدم که ابرهاي کم وزيبايي تو اسمان بود کوه ديده ميشد مانند تابلو ويک نشان روي کوه زده بودند و از پاکي وخوبي خانواده ما تشکر کرده بودند البته کوه رو از روبروم ميديدم و نشان رو طرف غرب انگار همسايه ها اينکارو کرده بودند بعنوان يادبود
    دو يا سه سال پيش حدود 6ماه قبل از فوت زن عموم خواب ديدم کنار عموم که چند سال پيش فوت کرده بود ايستاده فکر ميکنم پشتشون هم به من بود
    سه يا چهار ماه پيش خواب ديدم خانه يکي خانم مسني از بستگان هستيم اون خانم مسن مارو براي ناهار نگهداشت انگار خيلي دلش ميخواست بمونيم دخترش رو هم توي حياط ميديدم ولي انگار ما مهمان مادرش بوديم بعداز ناهار با زن داداشم رفتيم که ظرفهارو بشوريم حياط حالتي قديمي داشت وشيرآب هم همينطور زيرش ظرفشويي نداشت فقط يک چاه بود که ناگهان ميبينم چاه فرو رفت و خيلي وحشتناک شد نميدونم چه اتفاقي افتاد انگار کفشهاي من توي چاه ميخواست بيفته که به خير گذشت هفته بعد از اين خواب اين خانم مسن فوت کردند
    حدود چهار يا 5 سال پيش خواب ديدم با يکي از دوستان همسرم توي کوهستان که خانه انها آنجا بود هستيم البته در بيداري چنين دوستي نداره همون بالا بوديم وتماشا ميکرديم وقتي برگشتيم ورفتيم تو خانه که فکر ميکنم تاريک هم بود آتشي روشن بود و جلوي آتش نشستيم ميبينم که همسرم نيومد از دوستش مي پرسم جعفر کجاست و توي چشماي من نگاه ميکنه ميگه جعفر مرده همون لحظه که به چشماي من نگاه ميکرد متوجه شدم که شيطانه وانگار فرار کردم خيلي راه رفتم و دنبال همسرم ميگشتم تا خانه اقوام مادر شوهرم ديدمش جايي که من ايستاده بودم وجايي که همسرم ايستاده بود نزديک هم بود عين دوتا تخته ولي جدا از هم انگار جايي که اونا بودن کمي از من بالاتر بود
    يکبار دوسال پيش خواب ديدم خونه مادرشوهرم هستيم وخونشون جور ديگه بود خانومهاي فاميل هستند و انگار قرائت قران بود که در بيداري هم ميگيرند هستند ومادر شوهرم منو به اونا معرفي ميکنه وميگه عروسمه وانگار من وهمسرم تازه ميخواستيم عقد کنيم که البته يکبار ديگه خواب ديدم ميخواييم عروسي کنيم با فاصله کوتاه اين دو خوابو ديدم
    يکبار حدود دو سال پيش خواب ديدم با ظاهرا خانواده همسرم شمال رفتيم توي يک پارک بسيار زيبا بوديم که کمي انطرفتر که ميز صندلي هاي زيبايي بود مادرم رو ديدم نميدونم ديگه کي باهش بود خيلي خوشحال شدم وحس خوبي داشتم
    چند سال پيش خواب ديدم رفتم خانه امام جعفر صادق خودش نبود فکر ميکنم بامادرم اينا بوديم توي خانه کرسي بود وما زير کرسي نشسته بوديم تو کوچه شان يک جوي باريک بلند باآبي بسيار زلال بود چند سال پيش که هنوز پدرم زنده بود خواب ديدم من ومادرم توي ظاهرا اقيانوسي روي قايق کوچکي نشسته بوديم وميرفتيم حس خوبي داشتم طوري که بيدار شدم خيلي دلم ميخواست من و ماردم يه جايي بريم
    يکبار خواب ديدم از شهرستان خودمون دارم پياده ميرم تهران البته قبل از ازدواج تهران بودم توي راه يک درياچه با يک ظاهرا اژدها ديدم که توش بود همين طور رفتم به يک خانه رسيدم که انگار زن وشوهري بد دعوا کرده بودند وعروسک دخترش اونجا افتاده بود ميبينم همانجا ظاهرا سفره نوروز پهن بود مادرشوهر وخانواده شوهرم انگار بودند بعد رفتم و رفتم تا تهران رسيدم انگار جايي مثل باشگاه استخر بزرگ ياچنين چيزي بايد از توش رد ميشدم نميدونم چرا تا همون جلوها رفتم و ادامه ندادم شايد نميشد و لباس مخصوص ميخواست نميدونم يادم نيست پياده برگشتم تا به شهرستان خودمون رسيدم
    يکبار خواب ديدم مادر بزرگ همسرم که فوت کرده توي حياطشون ايستاده ميخواستم ببوسمش اما نميدونم چرا نميشد
    يکبار خواب ديدم همسرم مغازه داره وظرفهاي بزرگ ترشي جلوشه احساس عاشقانه اي نسبت بهش داشتم ودوست داشتم بهش نزديک بشم وباهاش تماس پيدا کنم يکبار ديگه هم پارسال خواب ديدم من وهمسرم ازدواج نکرديم وانگار دوست بوديم غذا برميداريم که بريم بيرون بخوريم مادرم هم با من بود همانجا که غذا ميگيريم زن داداشم رو ميبينم وبه نظرم مياد که چقدر شبيه منه والبته از خودم و از بيداري قيافه خودش زيباتر ميديدمش باز هم نسبت به همسرم احساس عاشقانه وحس عجيبي داشتم انگار چند سال پيش وامکانات الان ادغام شده بود حس جالبي بود
    يکبار خواب ديدم کليدم افتاده توي استخر پدرشوهرم اينا که سر زمين کشاورزي دارند بعد که پيداش کردم ميبينم زنگ زده گمونم توي خواب شب هم بود
    يکبار چند سال پيش شايد ده پانزده سال پيش يکي از بستگان دور که به چشم ناپاکي معروف بود خواب ديدم که نگهبان جهنمه وجهنم انگار شبيه يک استخر خيلي بزرگ بود وايشون لبه استخر يعني جهنم راه ميرفت دوباره شايد حدود سه سال پيش خواب ديدم از روي پل صراط داريم رد ميشن که زيرش هم جهنم بود يکي از خانوماي فاميل رد شد ونوبت به همان آقا که رسيد پاره شد افتادنشو نديدم وبيدار شدم يکبار ديگه حدود چند روز به فوت عموي همين آقا خواب ديدم که عموش نيست وپدرشه و روي تشک مثل آدم مريض نشسته اما حالش خوبه واين آقا داره بخاطر اون گريه ميکنه و بجاي عمو بابا بابا ميگه
    سلام يکبار خواب ديدم توي کوهستاني هستم و پدرم اونجاست کوه نميديدم اما ميدونستم که هست حال و هواي باصفايي بود با اينکه هيچ چيز نميديدم نه سبزه زار اما خيلي خيلي حس خوبي داشتم به پدرم ميگم اين جا چقدر عاليه ميگه تازه اونور چندتا هم دريا هست ميگم بريم ببينيم با شوخي ميگه نخير توبياي اونوقت نميذاري من برم دريا از خواب بيدار شدم تا چند حال خوب وعجيبي داشتم
    سلام جديدا همسر من برام کيفي خريده که چندان احساس رضايت نکردم وبهش نگفتم 8 فروردين خواب ديدم همون کيفو دارم اما جلوي کيف که نوشته هاي انگليسي داره ميبينم که پشتشه وروش ساده هست و فقط يک سگک داره خيلي خوشحال شدم روي شونم انداختم و نگاهش ميکردم
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >