• وبلاگ : رويابين
  • يادداشت : لطفا آخرين رؤيايتان را اينجا بنويسيد
  • نظرات : 88 خصوصي ، 151 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
     
    جنست : زن
    سلام . نميدونم منظورتون از گرفتن اين روياها چيه ولي من بهش اعتقاد دارم . دو هفته پيش خواب ديدم خواهرم يه بچه شش ماهه داره که ضربه خورده و از نظر ذهني مشکل پيدا کرده ، به خواهرم چيزي نگفتم و گفتم نگرانش نکنم يه خواب بوده ديگه . د.باره هفته پيش خواب ديدم همون خواهرم و همون بچه شش ماهه که باز هم ضربه خورده بود و مشکل نخاعي پيدا کرده بود . به مامانم گفتم که به خواهرم در مورد خواب من هشدار بدن ولي باز اين کار و نکرديم چون خواهرم اصلا بچه شش ماهه نداره . دو روز بعد يعني سه روز پيش خبر رسيد که بچه شش ماهه خواهر شوهر خواهرم از سه طبقه ساختمان به پايين افتاده و جمجمه اش از چند جا شکسته و 2 روز به کما رفته . و اين اتفاق دقيقا همون روزي افتاده که من شبش خواب ديده بودم . ميخوام نظرتون و در اين مورد بدونم . ممنون ميشم
    پاسخ

    خيلي ممنون از اين که اين رؤياتونو نوشتيد. اميدوارم هميشه سلامت باشيد و ديگه چنين اتفاقاتي براي شما و خانوادتون نيفته. من خودم پژوهشگر حوزه خواب و رؤيا هستم و مشغول جمع آوري و بررسي همين رؤياها هستم. ميخواستم اول من نظر شما رو بدونم که آيا رؤياها در مورد اتفاقات آينده هشدار ميدهند؟ خوشحال ميشم اگر باز هم برام بنويسيد
    يکبار خواب ديدم دارم ميرم بعد ميبينم صداي آواز بسيار زيبايي مياد نميدونم صداي زن بود يا مرد توي عمرم چنين آوازي نشنيده بودم نگاه کردم ببينم چه کسي ميتونه اينطور بخونه يکي از فاميلهاي ما که خانوم هست وساده اون بود که ميخوند وقتي از خواب بيدار شدم هر چي فکر کردم يادم نيومد که اون آواز چه جوري بود
    باسلام من امروز صبح زود خواب ديدم دارم تاب ميخورم مثل الوار بود روش نشستيم وبراي اينکه پسر کوچکم رو خوشحال کنم نشوندمش روي تاب بعد ديدم خوابيده بعد ديدم خطرناکه ممکنه بيفته گذاشتمش ظاهر توي سطل وروي زمين خودش براي امنيت بيشتر باهمون سطل که انگار شبيه ليوان يکبار مصرف بود رفت توي جايي مثل يک قسمت باريک و کوچيکي که آب از اونجا تو چاه ميريخت البته در اين موقع به جاي پسرم کبوتر ميديدم که داشت توي چاه ميرفت شروع به جيغ زدن ميکنه سريع ميگرمش وياد اون کليپ ميافتم که سر بچه رو توي سزارين گرفتند ومحکم کشيدنش بيرون همون جور سرشو ميگيرم وميکشمش بيرون امروز صبح زود ساعت 7 اين خواب يادم اومد متشکرم
    + فايفا 
    باسلام من هم تشکر مي کنم از توجه شما وخوشحالم از اين که جايي هست که بتونم خوابامو بنويسم وتحليل بشه ومنتظر جبران هم نيستم چون همين که اين سايت رو پيدا کردم غافلگير شدم اما متاسفانه جديدا با اينکه زياد خواب مي بينم اصلا يادم نمي مونه حتي بعضي وقتها ميخوام ياداشت کنم اما به محض بيدار شدن خواب هارو فراموش ميکنم بيشتر خوابهارو کمتر از سه سال پيش ديدم به جز اونايي که مي نويسم 10 سال يا زمان خاصي رو مي نويسم چون اکثر خوابام تعبير ميشه دوست دارم يادم بمونه که جديدا اين اتفاق نمي افته و بعضي خوابها هم واقعا در حدي که مينويسم يادمه و سعي ميکنم چيزي از قلم نيفته بازهم چشم با تشکر اميدوارم موفق باشيد
    پاسخ

    سلام، در مورد اين که رؤياهاتون فراموشتون ميشه، بايد بايد بگم که فراموش کردن رؤياها خيلي طبيعيه به خاطر اين که وقتي رؤيا مي بينيم، سيستم حافظه ما ضعيف تر از زمان بيداريه. بهترين رؤياها و داستاني ترين رؤياها در اواخر زمان خوابيدن ديده ميشنِ، يعني اوايل صبح، زماني که استراحت به اندازه کافي باشه. اگر جديدا خوابهاتون يادتون ميره ممکنه به خاطر استراحت ناکافي باشه. معمولا براي اين که خوابهامون يادمون نره توصيه ميکنن که کنار محل خواب يه دفترچه رؤيا داشته باشيم و بلافاصله بعد از بيداري خواب ها را بنويسيم. باز هم تشکر ميکنم. اميدوارم خوابهاي خوبي ببينيد.
    سلام حدود 7 يا 8 سال پيش که خيلي از فوت پدرم نگذشته بود که خواب ديدم خيلي عصبانيه و در مورد کسي اختلاف نظر داريم وجر وبحث ميکنيم بعد من ميگم خوب بابا حالا بگو اون دنيا چه جوريه جواب نداد وميخواست از زير جواب دادن در بره دفعه دوم هم همينطور دفعه سوم ازش حرف کشيدم و پرسيدم گفت خيلي خوبه خيلي خوب يعني هر کس بياد اينجا دلش نميخواد برگرده ميگم بدارو چيکار ميکنند سمت راست خودشو نشون ميده ميگه اونارو هم عذاب ميکنند گاهي صداشون مياد ميگم بابا محبوبه يعني زن داداشم خيلي برات صلوات ميفرسته وروي اين حرف تاکيد ميکنم
    پاسخ

    با سلام مجدد و تشکر خيلي خيلي زياد. تا به حال 53 تا خواب از شما توي وبلاگ ثبت شده. خيلي از همکاريتون ممنونم. اگر از خوابهاي جديدتون بيشتر بنويسيد بيشتر ممنون ميشم و همينطور اگه بتونيد خوابهاتونو با جزئيات بيشتري تعريف کنيد.
    باسلام وخسته نباشيد من چند روز نبودم وبعضي خوابامو که ياداشت کرده بودم براتون بفرستم يادم نيست که اين ياداشتهارو فرستادم يانه به هرحال اگر تکراريه پوزش ميخوام يه بار تحت تاثير فيلمي خواب ديدم که بعداز زايمان بايد کمي که بچم بزرگتر شد خودمو آراسته کنم وبعد خانه خودمون برم يک دختر داشتم که دربيداري ندارم مثل دختر 3يا4 ساله بانمکي بود با موهاي کمي فر درحال رفتن به خانه بوديم که جايي براي وضو رفتيم انگار دو طبقه بود آقايون طبقه پايين وخانوما ظبقه بالا وضو ميگرفتند رفتم جلو وضو بگيرم از بالا محل وضوي آقايون درست زير محل وضوي مابود ديوار کوتاهي داشت ويک دايره بود من ميترسيدم اگه دخترم بياد جلو بيفته پايين دائم مراقب بودم جلو نياد وتاکيد ميکردم عقب بايسته بعد رفتيم توي پياده رو مادرم بود وپسر کوچيکمو انگار ديدم امابيشتر هواي دخترمو داشتم وانگار بيشتر دوستش داشتم
    پاسخ

    سلام خدمت فايفاي عزيز، خيلي لطف کرديد. اين يادداشت ها همشون جديد بودن، ميدونم که تايپ اين خوابها ممکنه يکمي سخت باشه، اما با رؤياهاتون کمک خيلي زيادي مي کنيد. اميدوارم بتونم به غير از تحليل هايي که انجام ميدم، بتونم لطفتونو جبران کنم
    باسلام خواب ديدم شبه فردي دنبال من هست و من ازش بدم مياد فکر ميکنم همون يه جا منو ديد وانگار يک جعبه شيريني به من داد بعد ديم که مامانم انگار دنبال من مي گشت نميدونم همون شيريني بود يا چيز ديگه که براي من بارزش و يا گران قيمت بود درست نميدونم من ميخواستم ذگذارم مامانم ببينه فکر ميکنم يه جوري قايم کردم وهمراه مادرم رفتم ميبينم که نميدونم 4 يا 5 يا6 تا خواستگار ديگه هم داشتم که مامانم بروز نداده بود ويکيش همين اقا بود که برادر شوهر همون خانم که قبلا گفتم مزاحم بود بودش که چنين برادر شوهر مجردي هم نداره وشبيه يکي از هنر پيشه هاي نه چندان زيبا بود که من قبلا احساس ميکردم شبيه شوهر اون خانمه بودهموني که شيريني داد بود نميدونم روز بعد مامانم ميگه بياييد خونه مارو جمع و جور کنيد من ميرم واحساس ميکنم برخلاف هميشه دوست دارم اونجا باشم و کارکنم انگار شب قبلش مهماني بوداحساس خوبي داشتم بعد ميبينم زن داداشم اومد يه روسري قرمز باکمي نقش مشکي سرشه ميگم مال منم همين رنگيه فقط برعکس مشکيه وکمي قرمز توشه بعد زن داداشم هم ميگه از خداش بود بياد اينجا بچه ها شلوغ ميکردند خونه شلوغ بود ميگم اتفاقا من هم دقيقا همينطور بعد داشت تعريف ميکرد که ميگه ميدوني چي شد رختخواب زير اف اف انداختيم داداشت داشت نميدونم چکار ميکرد که همون موقع پسرم صدازد واز خواب بيدار شدم که ساعت 9 روز پنج شنبه امروز بود در ضمن من اکثر خوابامو صبح همين مو قع ها مي بينم باتشکر
    پاسخ

    با سلام و تشکر فراوان. معمولا در اوايل صبح که دماي بدن بالاتره، فعاليت مغز هم بيش تر ميشه، به خاطر همين، خواب هاي اوايل صبح خيلي بيشتر به ياد مي مونه. و در ضمن معمولا خواب هاي اوايل صبح واضح تر و داستاني تره. بازم ممنوم
    يک شب خواب ديدم دوتا پسرام رفتند دريا دريابسيار ارام بود بعد از مدتي دريا طوفاني وکف الود شد لب دريا ديوار کوتاهي بود پسر کوچکمو بغلم بود و اماج نشونش ميدادم ولذت ميبرديم خيلي مراقب بودم از بغلم نيفته ناگهان ياد دوتا پسرام افتادم وخيلي نگران شدم وانگار يکي درون من ميگفت نه بابا طوري نميشه ناگفته نمونه اين خواب وخيلي ازخوابهاي ديگه چه اونايي که براتون نوشتم وبعضياش که هنوز ننوشتم درجا به طرز عجيبي تعبير ميشه اما از بعضياش سر در نميارم مثلا روز بعد پسرم رفت شمال درياي ارام ناگهان طوفاني و کف الود شدبعد که خوابو تعريف کردم خيلي تعجب کرد اگرنيازه خوابهايي که تعبيرشده براتون بنويسم که توي بيداري چي شد اگر هم نياز نيست فقط خوابامو بنويسم هنوز خوابهايي مونده از قبل که بخاط کندي در تايپ به تاخير مي افته باتشکر
    پاسخ

    با سلام و تشکر فراوان. اميدوارم حالتون خوب باشه. اين رؤيا سي و چهارمين رؤيايي بود که برام نوشتيد. واقعا ازتون ممنونم و بازم منتظر رؤياهاتون هستم. البته خيلي نوشتن رؤياهايي که تعبير شده برام جالبه، اما چون مي دونم تايپ اونها براتون سخته، و موضوع تحليل هاي من هم قرار نميگيره، از نظر من ضروري نيست.
    يک شب ديگه خواب ديدم سر کوچه خانه پدريم هستم که توي اون کوچه خانه خودمون بود شب بود وماه درآسمان ديده ميشد روبروي کوچه ما کمي اونطرفتر سمت راست من ساختمان بلندي بود ويک روحاني روي بام اون خونه ايستاده بود که قدبلند وهيکل درشتي داشت تقريبا مثل همون ساختمان حس ميکردم خيلي آدم خوب و پاکيه ودر حد پيامبرا بود ناگهان سقوط کرد و افتاد که البته روز بعد شنيدم پيش نماز محلونو بيرون کردند وبعداز مدتي دوباره عذر خواي کردند و آوردنش يک شب ديگه خواب ديدم رفتم آرايشگاهي که توي بيداري چنين جايي نبود نشستم ميخواستم صورتمو آرايش کنم نمازم داشت قضا ميشد خجالت مي کشيدم که براي نماز بلند شم وبرم چون آرايشگر اصلا ازمن انتظار نماز خواندن نداشت به هر حال بلند شدم وکرم صورتمو اونجا گذاشتم و رفتم وگفتم که ميخوام نماز بخونم برميگردم بعد پيش خودم فکر کردم که ديگه دير شده به مراسم نميرسم شوهرمم که الان نيست پس براي چي آرايش کنم وبه آرايشگاه برنگشتم جالب اينجاست که بعد چند روز مشابه اين اتفاق دربيداري برام افتاد که متاسفانه بعد از قضا شدن نماز ياد اين خواب افتادم
    باسلام نميدونم ميتونم چندتا خوابو يک جا بنويسم يا نه اگر اشکالي داره منو در جريان بگذاريد يک بار خواب ديدم قراره بلايي بياد وکل فاميلهاي ما براي اينکه از اين بلا درامان بمونيم روي چيزي شبيه به کره زمين اما کوچک قرار گرفتيم واز زمين کمي بلند شده بوديم وداشتيم آرام بالا ميرفتيم چيزي شبيه يه لايه ابر روي همه مارو پوشانده بود تا ازبلايي که در فضاهم بود هم درامان بمانبم غيراز افراد فاميل يک خانواده ازهمسايه قديمي هم باما بودند فقط فکر ميکنم 4يا5 نفر نتونستند باما باشند وپايين ماندند بار ديگه خواب ديدم خانه پسر عموم مراسمه شايد نامزدي دخترش يا چيزي مشابه اين بود من اونجا منتظر وسيله اي براي برگشتن بودم که خوابم برد وقتي بيدار شدم انگار نميتونستم وسيله بگيرم پياده راه افتادم برم خونه راه طولاني شده بود کنار يه ديوار سربازها ميدويدند و منو تعقيب ميکردند ازدست آنها فرار کردم جايي رسيدم که چندتا زن وچند تا کودک بودند احساس خوبي نداشتم وبه شدت احساس تنهايي ميکردم وانگار که اون آدما رباط بودند وهيچ ارتباط عاطفي نميشد برقرار کنم جايي که من بودم خارج از شهر وخيلي از خونمون دور بود پيش خودم گفتم اون موقع که من خوابيدم خدا کنه اين خواب باشه که دارم ميبينم وخودمو سرزنش ميکردم که اگه من حجاب بهتري داشتم الان بايد توي باغهاي بهشت باشم نه اينجا خيلي نگران پسر کوچکم بودم گاهي مثل پرده اي که باز بشه اونو وسط بازار ميديدم که مثل توي خونه سر سفر نشسته بود يک شب خوابديدم درحمام هستم وشوهرم به شوخي يه موش روبرداشت و پرت کرد روي من يکشب ديگه هم خواب ديدم توي هال مامانم اينا هستم وفکر ميکنم يه بچه گربه اونجاست مي ديدم که پسرم ميترسه خندم گرفته بود بعد که نگاه کردم ديدم يک موشه فرار کردم وموشه دنبالم مي دويد داشتم از هال برون ميرفتم که فکر ميکنم همون موقع بيدار شد باتشکر
    پاسخ

    سلام، اميدوارم حالتون خوب باشه. ازتون ممنونم. تا الآن شما 29 تا خواب نوشتيد. اگه راحت تر هستيد که چند تا خواب رو توي يک يادداشت بنويسيد، اشکالي نداره، من خودم اونا رو از هم جدا ميکنم. بازم ممنونم و بازم منتظر رؤياهاتون هستم.
    باسلام يه شب خواب ديدم وارد خانه اي به رنگ بنفش که بسيار زيبا وخيره کننده بود وارد شدم توي راه پله وهمه جا بنفش بود توي اتاق يا هال يک دستشويي که البته دست ميشوريم بود به رنگ مشکي بعدها مي بينم اين خانه رو برادر شوهرم خريد بعد مادر شوهرم اينا وبعد مادرم که بدست اينا که رسيد ديگه بنفش نيود وسفيد کهنه مانند بود پيش خودم ميگم که انگار خونه قشنگ به مانيومده بايد بگم که من از رنگ بنفش متنفر بودم وبا ديدن اين خواب از اين رنگ خوشم اومد يک شب هم خواب ديدم جايي رفتيم براي روزه خانمهاي فاميل جمع بودند و آقايي که روحاني بود در مورد ماورا فکر ميکنم صحبت ميکرد وخيلي به دل من نشست حرفهايي بود که من دوست داشتم بدانم بيرون که آمدم نميدونستم کفشهامو کجا وجلوي کدوم در درآوردم بعد پيداش کردم و پوشيدم نميدونم جلوي همون در که در اوردم بود يا در ديگه متشکرم
    پاسخ

    سلام و خيلي ممنون خانم فايفا. خوابهاي شما رو توي يه طبقه مجزا گذاشتم. و کم کم شروع ميکنم به تحليل. لطفا باز هم بنويسيد. کاري که شما انجام ميديد، بعدها يک کار واقعا با ارزشه و مطمئنم نتايج تحليلم خيلي خوب از آب در مياد. به زودي يه نمونه از يک مجموعه ديگه از رؤياها که به تازگي تحليل کردم روي وبلاگ ميذارم، تا با نحوه تحليلها بيشتر آشنا بشيد. بازم ممنونم
    + زن 
    با سلام و تشکر خوابي که قبلا برايتان فرستادم اين بود خواب ديدم من توي حياط خانمان هستم وهمسرم اون طرف در توي کوچه روبروي من ايستاده و تسبيح در دست داره که اين را نگفته بودم من اينطرف در بودم و فقط به هم نگاه مي کرديم که گفتيد کاملتر بنويسم اما فقط همين بود بعدازمدتي دچاراختلاف شديم البته در بيداري که مدتي طول کشيد اما بعد دوباره خواب ديدم همان طرف حياط که قبلا ايستاده بودم ايستادم وپرنده زيبايي دردست دارم که خيلي راضي وخوشحال شدم آيا اين خوابها ميتواند به مشکلي که بين ما پيش آمد ربط داشته باشد ناگفته نماند که مشکل هم مادي بود خواهش ميکنم خواب را تعبير کنيد باسپاس
    من معمولا رويا نميبينم اما وبتون خيلي در روياهاست وجالبه به وب من هم سر بزنيد تا از نظراتتون استفاده کنم
    + تنها 


    سلام،پريشب مادرم دوباره خوابي ديد...به اين شکل:وارد مکاني شدم که نمي شناختم وسه نوزادرا ديدم که درکنارهم خواب بودند همانطورکه نگاهشان مي کردم ديدم که يکي ازآنها يک چشم بيشترنداردوبقيه اش را به خاطرنمي آورم...

    کافيه يا بازهم بايد برايتان خوابهايش را تعريف کنم؟؟؟

    اگراينطوره پس ديگه مزاحم نمي شم.....

    پاسخ

    سلام تنهاي عزيز.البته تا همين جا هم خيلي لطف کرديد که اين رؤياها رو برام نوشتيد، بايد نگاه کنم ببينم تا الان چندتا رؤيا در وبلاگ نوشته ايد. منتها، فکر نميکنم تعداد زيادي شده باشد. حداقل حجم نمونه براي اين که تحليل هاي علمي رؤيا ضريب خطاي کمتري داشته باشه، 100 رؤياست. رؤياهاي کوتاهي مثل ايني که الان نوشته ايد، معمولا از تحليل ها حذف ميشوند. به هر حال اگر مايل نيستيد ديگه رؤيا بنويسيد، کاملا به شما حق ميدم. شايد توقعي که از اين وبلاگ و بنده دارشته ايد، با چيزي که در توان من است متفاوت بوده است. اميدوارم موفق باشيد و هميشه رؤياهاي خوبي ببينيد
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >