برگرفته از پایان نامه دکترای مارگری اچ. رانیام (Margery H. Runyan) دانشگاه کاپلا، 2009
تفاوتهای نظری در بین دیدگاههای پژوهشی بسیار بارز است که شامل رویکردهای روانتحلیلگری (فروید، 1900)، تحلیلی (یونگ، 1933)، انسانگرایی (راجرز، 1980)، علم اعصاب (هابسن، 1988)، شناختی (سی. اس. هال، 1953)، و عصبی ـ شناختی (دامهوف، 2003) میشود. درمانگران بالینی در هر گوشهای از این بحث به طور مداوم نشان میدهند که رؤیاها برای بیمار در فرایند تفسیر دارای ارزش رواندرمانی هستند. این خلاصه از فروید شروع شده و به جدیدترین مطالعات کمی در این حوزه میرسد.
اولین نظریهها در دوره مدرن روانتحلیلگرانه و بر اساس مطالعات موردی بود. نظریه روانتحلیلگرانه رؤیاها با انتشار کتاب تفسیر خواب (1900) فروید با قدرت افراشته شد. این نظریه محتوای رؤیا را به آرزوهای سرخورده و ناهشیار نسبت میدهد. روانتحلیلگران به خصوص فروید اعتقاد دارند که رؤیاها تحقق آرزو هستند و رؤیا یک شی آرزو شده خارجی را با یک نماد روانی درونی جابجا میکند. فروید تصاویر رؤیا را ایجاد شده توسط ممنوعیتهای سرکوب شده، اغلب از نوع جنسی، در ناهشیار میداند. کار رؤیا شامل مکانیسمهای سرکوبی مثل تراکم، تعین چندگانه، جابجایی، اشخاص مرکب، تداعی، بسط ثانوی، علیت به عنوان توالی، بازنمایی، نمایشی کردن، و نمادپردازی میباشد (فروید، 1900).
در فرایند خودمختاری رؤیا تخیلی است که به وسیله معانی و نمادها با مراقب اولیه جابجا میشود. بیمار به وسیله رؤیا میتواند جنبههای مختلف خود را به جای فرافکنی بر دیگران، درونی کند. یونگ (1933) در مخالفت با دیدگاه جبری (تعیینگرانه) فروید پیشنهاد داد که کار رؤیا کارکردهای متنوعی مثل کارکرد غایی و کارکرد جبرانی دارد؛ ناهشیار، محتوای رؤیا را میسازد تا به چیرگی و غلبه هشیاری بر یک جنبه را جبران کند تا تعادل را بین روان و تمامیت وجود برقرار کند؛ رؤیا جنبههای نادیده انگاشته زندگی بیداری را ارائه میکند. دیدگاه تحلیلی یونگی همچنین عقیده دارد که رؤیاها حاوی مواد کهنالگویی و هویداسازی خرد فراشخصی از درون ناهشیار هستند که موجب انتقال تحولی (رشدی) هشیاری میشوند (جی. هال، 1983). نظریه یونگی مفهوم رؤیای بزرگ را ارائه میکند، رؤیایی پرارزش که رؤیابین را به صورت غایی انتقال میدهد (یونگ، 1933). مثل رؤیایی که یونگ در چهارسالگی دید که نماد قضیبی عظیم در بالای اورنگ قرار داشت و صدای مادرش میگفت بله، فقط به او نگاه کن. این همان انسان ـ خور است. این رؤیا عمیقا بر پندار یونگ درباره خدا، دین و مسائل جنسی در طول زندگیش تأثیر گذاشت. یونگ عقیده داشت رؤیاهای بزرگ که اغلب قدیمیترین رؤیاهای در خاطر هستند، اغلب در سنین بین سه تا پنج سالگی اتفاق میافتند (بالکلی، براوتن، سانچز، و استیلر، 2005).
در یک دیدگاه متضاد، نظریهپردازان عصبشناختی نظیر هابسن و مککارلی (1977) نشان دادند که محتوای رؤیا فقط تلاش مغز برای همخوانی با کثرت تحریکها است. سولمز بیماران دارای آسیب مغزی را بررسی کرده است و گستره وسیعی از مناطق مغزی را یافته است که جهت فرایند نمادسازی درگیرند. نظریه هابسن اعلام میکند که ریشه رؤیا دیدن فعالسازی اتفاقی نواحی مربوط به ساقه مغز، پلها و نواحی مغز میانی است که توسط قشر مغز این فعالسازیها هماهنگ میشود. این نظریه میگوید سیستم فعالسازی ـ ترکیب هر گونه اساس انگیزشی را رد میکند. به همین ترتیب نظریه شناختی هم محتوای نمادین رؤیا را به نفع محتوای به یاد مانده هشیار از تأکید خارج میکند. سی. اس هال و ون دی کسل (1966) که تأکید را بر محتوای گزارش شده رؤیا قرار دادند و یک سیستم کدگذاری برای طبقهبندی محتوا اختراع کردند اولین نظریهپردازان شناختی بودند که افرادی نظیر دامهوف، آنتروبوس و فولکز مسیر آنها را ادامه دادند. کلمات و عبارات در رؤیا به صورت کمّی کدگذاری و تحلیل میشوند.
پژوهش مهم و آغازگر هال و ون دی کسل 1000 رؤیا از 200 دانشجوی مرد و زن مورد بررسی قرار داد. تفاوتهای مهم جنسیتی در این تحقیق به دست آمد که بعدا در تحقیقات دیگر مانند تحقیق دامهوف بر روی دانشجویان آلمانی و آمریکایی تأیید شد (دامهوف، مهیر ـ گومز، و شریدل، 2006). تحقیقات دیگری از دامهوف (2005) تفاوتهای اندکی را در نتایج حاصل شده در بین گروههای سنی بعد از نوجوانی، بین فرهنگها مشاهده کرد. اما تفاوتها از نظر میزان محتوای پرخاشگری بین تحقیق او و تحقیق 1966 معنادار بود. دامهوف (2004) همچنین نظریه روانتحلیلی فروید را با تحقیقاتی رد کرد که نشان میداد که رؤیاها طولانیتر، تکراریتر و معمولیتر از آن چیزی است که فروید اعتقاد داشت و این که رؤیاها بدون تغییر ظاهر تجارب روزمره دنیوی را نشان میدهند. این همان نظریه پیوستگی است.
محققینی مانند سیندر با توجه به تحقیقات عصبشناسی در بین سالهای 1960 تا 1967 به این نتیجه رسیدند که رؤیاها نسخه تکراری بیداری هستند. تحقیقات طولی پزانت و زادرا (2006) این نتایج را مورد تأیید قرار داد. برانگیختگی مغزی در نیمکره چپ (آنتروبوس، 1987) نواحی ادراکی ـ حرکتی را تحریک میکند و باعث محتوای استعارهای رؤیا میشود. فولکز (1999) نیز که بسیار درباره رؤیای کودکان تحقیق کرده است، عقیده دارد که رؤیاها تحول شناختی نارس کودکان را نشان میدهد. فولکز (1967) همچنین طرفدار استفاده از رؤیاها در درمان برای تمرکز بر انطباق اجتماعی نوجوانان است. با توجه به تفاوتهای نظری زیادی که در زمینه رؤیا وجود دارد، بررسی کمی تعداد زیادی از رؤیاها میتواند به افزایش درک ما از رؤیاها کمک کند (سیگل، 2005)
موضوع مطلب :