جنسیت: زن
سن: 21
من و مادرم در جایی بودیم که برایم آشنا نبود. فقط ما دو نفر آنجا بودیم. مادرم مشغول آشپزی (تهیه سالاد الویه) بودند. پس از ترکیب کردن مواد متوجه شدند مقدار خیلی زیادی ژامبون در الویه است. سپس دوباره سیبزمینی پختند و اضافه کردند. بعد دیدند سیبزمینی زیاد شد. دوباره به همان میزان اولیه، از تمام مواد سالاد الویه را تهیه کردند و در غذا ریختند و سالاد آماده شد. من به شدت گرسنه و منتظر غذا بودم. بسیار خوشعطر و خوش آب و رنگ شده بود. مادرم داشتند غذا را آماده میکردند (در ظرف) که بخورم که در همان موقع از خواب پریدم و ناکام ماندم! تمام چیزی که از خواب یادم میاد همین بود!
موضوع مطلب :