جنسیت: زن
سن: ؟
یک شب دیگه خواب دیدم رفتم آرایشگاهی که توی بیداری چنین جایی نبود نشستم میخواستم صورتمو آرایش کنم نمازم داشت قضا میشد خجالت می کشیدم که برای نماز بلند شم وبرم چون آرایشگر اصلا ازمن انتظار نماز خواندن نداشت به هر حال بلند شدم وکرم صورتمو اونجا گذاشتم و رفتم وگفتم که میخوام نماز بخونم برمیگردم بعد پیش خودم فکر کردم که دیگه دیر شده به مراسم نمیرسم شوهرمم که الان نیست پس برای چی آرایش کنم وبه آرایشگاه برنگشتم جالب اینجاست که بعد چند روز مشابه این اتفاق دربیداری برام افتاد که متاسفانه بعد از قضا شدن نماز یاد این خواب افتادم.
موضوع مطلب :