جنسیت: زن
سن: 22
آخرین خوابی که به یاد دارم، و آشفتگی آن کمتر از خوابهای دیگرم بود را مینویسم. (البته این توضیح را هم بدهم که به لحاظ شرایط روحی و آشفتگی ذهنی من حدود 2 ماه است که خواب خوب ندیدم). این خواب مربوط به شب 5 اردیبهشت میباشد و وقتی که به دندانپزشکی رفتم و عصبکشی دندان کردم. خواب از این قرار بود که در آن تمام هماتاقیهایم در کنار من بودن و ما مشغول صحبت کردن بودیم که ناگهان من احساس کردم که دندانی که پر کردم، مواد درونش ریزش کرده و بعد از آن تکتک دندانهایم افتاد و بسیار وحشتزده چهره خود را در آینه دیدم و متوجه شدم که فرم لبهایم کلا تغییر کرده (کج شده) و من وحشتم چند برابر شد. موضوع را با یکی از دوستانم در میان گذاشتم؛ ولی او با دیدن چهره من خندید، و من شروع به گریستن کردم. با صدای اذان صبح از خواب پریدم و پیشانیام کاملا خیس شده بود و قلبم به شدت میتپید و از این که اتفاقات تنها یک خواب بود، خوشحال شدم.
موضوع مطلب :