جنسیت: مرد
سن: 22
ما در دانشکده یک گروه داریم که چندتا دختر و پسر هستیم. خواب دیدم تو یک اتوبوس بودیم و راننده با سرعت سرسام آوری رانندگی میکرد و لایی میکشید. از هر ماشین که سبقت میگرفت، دلم یهو میریخت؛ تا این که من بلند شدم و شروع به اعتراض کردم. ماشین فرمان ماشین را ول کرد و خواست منو بزنه که نمیدونم از کجا چند تا مرد اومدن و گرفتنش. منم بلافاصله پریدم پشت فرمون و ماشین رو یه جا پارک کردم. وقتی پلیس اومد، راننده رو دستبند زدن. یه لحظه حس کردم یه خبرنگار دنبال مردی میگرده که همه رو نجات داد. نمیدونم چرا خودمو بین جمعیت مخفی کردم و در همین حال از خواب پریدم.
موضوع مطلب :