جنسیت: مرد
سن: 25
من معمولا رؤیاهایی که میبینم فراموش میکنم؛ اما از جهت آنکه این رؤیا کمی من را به تشویش واداشت از آن چیزهایی در خاطرم است. خواب دیدم که در فاصله 50 متری ساحل دریا ایستادهام. ساحل آرام بود؛ به یکباره مادرم را روی خط آب دیدم که یک مار بزرگ و یک موجود دریایی غیرآشنا برایم در کنار آب بود . . . . سعی کردم با ایما و اشاره به وی بفهمانم که دو موجود خطرناک در پشت سر اوست. وی هنگامی که توانست مفهوم اشارات من را بفهمد، به سمت من شروع به دویدن نمود که ناگهان آن موجود ناشناخته به وی حمله کرد. و من برای دفاع از مادرم به سمت موجود دویدم. که در همان حال از خواب بیدار شدم. مثل همه انسانها در این حالت بسیار خوشحال شدم که تنها و فقط و فقط خواب دیدم.
موضوع مطلب :