جنسیت: زن
سن: ؟
خواب دیدم رفتیم شمال خونه دختر خالم میبنم که نمیدونم چرا رفتم روی پنجره وشاید سعی داشتم باز کنم وبریم داخل شاید هم نه خودشونم تو حیاط بودند بعد رفتیم خونه یکی دیگشون که نمیدونم کدام یک از اعضای خانواده اشان بود شاید تو همون کوچه بود هنوز تو نرفته بودیم من جلو در بودم همسرم داشت دنبال خونه میگشت صدای زنگ در شنیدم از همون طرف که همسرم ایستاده بود نزدیک من بود اما به خاطر یه پیچ کوچک دیده نمیشد با صدای زنگ داخل خونه ای صدای مادر وچند تا دختراش شنیده شد که میگفت نکنه همسایه ها شنیده باشند ونگران بود انگار یکی از دختراش کار ضداخلاقی کرده بود بعد همسرم گفته نه کسی نشنیده انگار می خواست خیال اون مادرو راحت کنه چون کسی هم توی کوچه نبود بعد اومد رفتیم خونه اون فامیل که من جلوی درشون بودم البته از تو رفتن یادم نمیاد اما اون خانم شاید هم بیشتر بودن اومدند وبا همسرم و اونا روی یه سکو توی کوچه بود نشستیم همسرم داشت میگفت چه هوای لذت بخشیه میرزه آدم بیاد اینجا من به آسمان نگاه کردم خوب بود اما احساس کردم در اون حد که همسرم میگه نیست چون کوچه بود و سبزه زاری چیزی دیده نمیشد اما سعی میکردم حس خیلی خوبو به خودم تلقین کنم البته خوب بود نه اینقدر باصفا.
موضوع مطلب :