جنسیت: زن
سن: ؟
من شب 19 فروردین خواب دیدم رفتم خونه مامانم که قابلمه خودمونو بیارم قابلمه رو که برداشتم ومیخواستم بیام بالا براش مهمون رسید گفتم وای چی شد نعوه خالم که اسمش سمیه هست وقیافه متوسطی داره با فامیلهای همسرش بود همسرش رو درست توی خواب ندیدم ولی انگار یه شکل دیگه بود بعد میبینم خونه ما هستند وهنوز ایستاده بودن ویک یکی میومدند یک روحانی جوان هم باهاشون بود ویک خانمی که فکر میکنم حامله بود خیلی شبیه خود سمیه بودند من میگم احتمالا این خانم خواهرشه میگن نه عروس نمیدونم عموی شوهرش و یا چیزی شبیه به این بود همون شیخ و خیلی هاشون شبیه خودش بودند بعضی از مردهاشون کمی قیافشون امروزی تر به نظر میومد یه خانم پیر هم اونجا سنت راست من نشسته بود که به نظر اخمو وبداخلاق میومد میخواستند برن من همین جوری تعارف کردم بمونند گفتند میخوان یه سر هم خونه مادرت بزنیم بعضیاشون که انگار حرفی نداشتن بمونن اون خانم پیر با اشاره میگفت بریم و اون موقع کمی ازش خوشم اومد باید بگم اون روحانی و زن حامله وشاید بیسترشون هیکل درشت داشتند البته پیر زن هیکلش کوچک بود و شاید حالت قوز کرده نشسته بود.
موضوع مطلب :