جنسیت: زن
سن: ؟
امروز 20 فروردین خواب دیدم توی دهمون که شبیه ده خودمون نبود جایی هستیم نمیدونم انگار برنج رو با الک از گل ولای وسبوس جدا میکنیم البته فکر میکنم که همین کارو میکردیم پدر شوهرم تند تند برنج میداد و من تمیز میکردم اما همش حرام میشد وچیزی توی الک نمی موند آخرش هم انگار یه مشت بیشتر از این ترکیب نموند بعد فکر کنم تصمیم گرفتم آسیاب کنم بعد رفتیم بیرون خانمهای فامیل هم کار منو میکردند اما درست انجام میدادند برای ناهار سفره انداخته بودند خانمها کارشون تموم شده بود و رفته بودند پدرشوهرم می خواست برای ناهار صداشون کنه مادرشوهرم میگه ول کن این دهاتیارو کوفت بخورن من خوش نیومد چون هم فامیل من بودند و هم فامیل پدرشوهرم یک دیس برنج اوردند انگار سبزی پلوبود اول مادرشوهرم میخواست بهم بده بعد میبینم برادرشوهرم برنج بهم داد و این هم فکر میکنم دنباله همین خواب بود میبینم توپ بازی میکردند انگار سیزده بدر بود بعد من به جاری کوچیکه میگم بیا والیبال بازی کنیم بعداز بازی نشستیم که میبینم جاریم بچه کوچیکی بغلش هست وداره بهش چای میده انگار عجله کرد وکمی دهان بچه سوخت.
موضوع مطلب :