جنسیت: زن
سن: ؟
سلام دیشب 24 فروردین که فکر میکنم اوائل صبح بود یا شاید هم هنوز صبح نشده بود خواب دیدم میخوام شتری قربانی کنم موقع سربریدن قسمتی از گردن رو که حدس میکنم برای ذبح شدن مناسبه ومثل دو تا خط سفید بود میبرم واحساس میکنم خیلی کا راحتیه خیالم راحته قسمتی رو خدا برای ذبح کردن در نظر گرفته دیگه درد نمیکشه البته اینو توی بیداری شنیدم وتوی خواب یادم اومد بعد از اونایی که اونجا بودن میپرسم که ببینم درست ذبح کردم یا نه میگن باید فلان قسمت رو بریده بشه من خیلی خیلی زیاد ناراحت میشم هم به خاطر اینکه متوجه میشم به خاطر اشتباه بریدن من درد کشید و هم شتر به این بزرگی حرام شد بالاخره جرات پیدا میکنم و میگم چه اتفاقی افتاد شوهرم برای اینکه من نارحت نباشم گوسفندی رو قربانی کرد وکسی اونجا داره میگه قربانی هر چی باشه خوبه به گوسفند اشاره میکنه میگه حتی همین مرغ من میگم آهان پس مرغ قربانی کرد ولی عیب نداره بازم خوبه بعد میبینم مرغ نیست اینو بعنوان مثال گفته بود همون گوسفنده خیالم راحت میشه که اندازه مجلس هم میشه نمی دونم مجلس مال کی بود اون شتر رو هم یکی از خانم های فامیل برداشت برای خودشون نمیدونم شاید برای مجلسشون من که این قضیه رو دارم به اون خانم میگم میگه اشکال نداره اگه آدم ندونه چه جوری کشته شده. وخودشو میزنه به اون راه وغیرمستقیم از منم میخواد روی موضوع تاکید نکنم این خوابو به محض بیدار شدن یادم اومد.
موضوع مطلب :