جنسیت: دختر
سن: 20
تو خواب من و چند نفر دیگه توی یه خونه بزرگ تو خرمشهر بودیم و عراقیا هم تو اون خونه بودن...خیلی استرس داشت ...هر لحظه یکی رو پیدا میکردند و یبستند به رگبار ...دیگه نمیدونستم باید کجا قایم بشم...دیگه خسته شده بودم از این همه استرس همین جا بود که فهمیدم خوابم و تصمیم گرفتم بیدار بشم تا راحت بشم ...اما میدونستم برای بیدار شدن نیاز به یک شوک دارم مثل گلوله خوردن...برای همین از پشت مخفیگاهم اومدم بیرون تا تیر بخورم ....تتتق...تتتق...بستنم به رگبار...و من در حالی که درد میکشیدم افتادم زمین اما گلوله به جای حساسی نخورده بود و من تا وقتی که بیدار بشم (نمیدونم چقدر طول کشید!!!)مثل یه تکه گوشت افتاده بودم اون گوشه.خیلی سخت گذشت تا بیدار شدم!
موضوع مطلب :