سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رویابین
جامع ترین بانک اطلاعاتی خواب و رؤیا
به رؤیابین، جامع ترین بانک اطلاعاتی خواب و رؤیا خوش آمدید

جنسیت: دختر

سن: 20

تو خواب من و چند نفر دیگه توی یه خونه بزرگ تو خرمشهر بودیم و عراقیا هم تو اون خونه بودن...خیلی استرس داشت ...هر لحظه یکی رو پیدا میکردند و یبستند به رگبار ...دیگه نمیدونستم باید کجا قایم بشم...دیگه خسته شده بودم از این همه استرس همین جا بود که فهمیدم خوابم و تصمیم گرفتم بیدار بشم تا راحت بشم ...اما میدونستم برای بیدار شدن نیاز به یک شوک دارم مثل گلوله خوردن...برای همین از پشت مخفیگاهم اومدم بیرون تا تیر بخورم ....تتتق...تتتق...بستنم به رگبار...و من در حالی که درد میکشیدم افتادم زمین اما گلوله به جای حساسی نخورده بود و من تا وقتی که بیدار بشم (نمیدونم چقدر طول کشید!!!)مثل یه تکه گوشت افتاده بودم اون گوشه.خیلی سخت گذشت تا بیدار شدم!




موضوع مطلب :

یکشنبه 91 اردیبهشت 10 :: 3:59 عصر

درباره سایت


امیرعلی مازندرانی «روانشناس، پژوهشگر، و درمانگر اختلالات خواب»
پیوندها
صفحات سایت
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار سایت
  • بازدید امروز: 4
  • بازدید دیروز: 18
  • کل بازدیدها: 383496
فرم تماس
نام و نام خانوادگی
آدرس ایمیل
امکانات دیگر
کلیه حقوق این وبلاگ برای رویابین محفوظ است