جنسیت: مرد
سن: 26
در تهران بودم. همه اتفاقات در تهران روی داد. تا حدی افراد درون رؤیا آشنا بودند. پدر و مادر به ترتیب 50 و 45 ساله و افراد تقریبا آشنا 23 ساله و 20 ساله. احساس خوشایندی داشتم. همراه پدر و مادر در تهران به مراسم خاصی رفته بودیم. پدر و مادرم به خاطر من از شهرستان به این مراسم آمده بودند. مسئلهای بود که من بارها خواسته بودم با آنها مطرح کنم، ولی نتوانسته بودم، اما درخواب تحقق یافته بود. احساس مادرم گریه اندر شادی بود. گویا وضعیتی که در آن لحظه قرار داشتم احساس خوبی داشت. این خواب تحت تأثیر افکار روزانه من بود. موقعیتی که من بارها آن را آرزو میکردم و این بار در رؤیا تحقق یافته بود. شخصیتهای تقریبا آشنای رؤیا ساکت بودند و فقط گوش میدادند و من در بهت این سکوت افکارم را مرور میکردم. مثل همیشه ساکت بودم. سکوت جز لایتجزای من بود. این خواب برآورد بزرگترین نیاز من بود. اما از نتیجه و پایان مراسم اطلاعی ندارم.
موضوع مطلب :