جنسیت: مرد
سن: 25
خواب دیدم که یکی از استادانم بود و من برای مهمانی شام یا ناهار به خانه آنها رفته بودم. اما آنها شام بسیار فقیرانهای داشتند و در واقع غذای چندانی نداشتند که به من بدهند. همسر او آمده بود و از غذای اندکی که من داشتم میخورد و استاد ما هم همین طور نگاه من میکرد و بچه کوچکش در بغل همسرش بود.
موضوع مطلب :