جنسیت: زن
سن: ؟
چند وقت پیش خواب دیدم روی پشت بام خانمان هستم که البته بیشتر شبیه پشت بام خالم اینا بود وبرف زیبایی میومد بابچه هام بازی می کردیم وبرای اینکه لب نرن الکی میگم ما بچه که بودیم ازاین خط جلوتر نمرفتیم بعد ازقسمتی که مثلا پاگرد هستم رفتم تو ومی بینم روبروی پشت بام ما یک پشت بام دیگه هست وخانواده ای آنجا هستند دارم وارد میشم عذرخواهی میکنم واینطور بود که همسر من با آنها خودمانی بود وانگار اون حق داشت اونجا بره همون شب خواب دیدم جایی هستیم وخانواده شوهرم هم هستند ویه دختری که حس خوبی بهش نداشتم اونجا بود وهمسرم جلوی اون یه چیزی به من گفت که الان یادم نیست که منو ضایع کرد بعد که میخوام درمورد اون صحبت کنم همسرم میگه اون دخترخوبی نیست بعد من باصدای بلندتر میگم پس اینو میدونی منو جلوش ضایع کردی بعد می بینم خانه مادر شوهرم توی اتاق خواب چندتا تخت بچه هست که همسرم روی یکی از اینا خوابیده من میگم من دارم میرم خونه ولی تو اصلا حق نداری بیای اینارو فکر میکنم نزدیک صبح خواب دیدم درست یادم نیست.
موضوع مطلب :