جنسیت: زن
سن: 20
توی دانشکده بودم. طبق معمول دو سه تا پروژه و دو تا میان ترم و چند تا هومورک داشتم و ساعتی بود که باید سر کلاس میرفتم و من گیج و سرگردان که الآن کدوم یکی از این کارها را Skip کنم و کدوم رو انجام بدم. افراد درون رؤیا دوستان همدانشکدهای بودند که شرایط یکسانی با من داشتند. چیز بیشتری در حال حاضر به خاطر نمیآورم. بیشتر استرس و هیجان کارهای روزمره بود.
موضوع مطلب :