سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رویابین
جامع ترین بانک اطلاعاتی خواب و رؤیا
به رؤیابین، جامع ترین بانک اطلاعاتی خواب و رؤیا خوش آمدید

جنسیت: زن

سن: ؟

امروز 17 فروردین توی اتاق نشسته بودیم یکی از اقوام وشاید همسر خودم هم نشسته بود صاحب خونه که یک زن بود برای من دوتا چای که یکی نصفه بود اورد ویک استکان شربت زعفران بعد خودش اومد چای نصفه رو خورد من ناراحت شدم که دلم نمگیره بقیه اش رو بخورم اما خوب اونم چای رو تموم کرده بود ومن اون یکی چای رو خوردم وشربت رو که من داشتم میخوردم یک نی دیگه گذاشت توش وهمراه من شروع به خوردن کرد من از اینکه اون میخورد و بد دل هم هستم تنم نمی نشست اما به زور که حق من خورده نشه و همین که خوشمزه بود خوردم.




موضوع مطلب :

جمعه 92 اردیبهشت 6 :: 11:0 عصر

جنسیت: زن

سن: ؟

امروز شب نوزده فروردین خواب دیدم پیامبران یکی یکی از کوه بالا میرن وجوان هستند وقتی پایین میان میبینم پیر شدند انگار پدر شوهرم هم اونجا بود بعد مبینم من وهمسرم سر اینکه مادر کدممون خوشگلتر وبا کلاس تر بحث میکنیم من میگم مادر من جوان بود باکلاس و خوشگلتر بود عکسشو میارم نشون میدم بعد پشیمون میشم که چرا این عکسو نشون دادم اینجا خیلی جوان نبود بعد خودش هم مامانمو تو این سن دیده بود الان فکر میکنه جوانیاش همین جوری بود فکرمیکنم دنبال همین خواب بود یا خواب دیگه که من و همسرم هردو همسران دیگه ای داشتیم همسرم وهمسرش سفره کوچیکی مثل سفره دونفره انداخته بودند وپسرم میاد که سفره ما رو کنار سفره اونا بندازه هنوز روی زمین ننداخته بود با عصبانیت میگم اینجا ننداز ببر اونطرف بنداز مثلا اینا اینطرف هال بودند وما میخواستیم اونطرف هال جلوتر بشینیم در ضمن میدیدم همسر شوهرمو تقریبا خودم انتخاب کردم اول میخواستم خانم همسایمون که تهران همسایه بودیمو انتخاب کنم بعد احساس میکنم که از من سر هست و شاید بعدا شوهرم به من خیلی فکر نکنه و رنج نکشه.




موضوع مطلب :

جمعه 92 اردیبهشت 6 :: 11:0 عصر

جنسیت: زن

سن: ؟

امروز 17 فروردین خواب دیدم توی ساختمانی رفتم که فامیلها بودند مقداری نمیدونم کیک یا شکلات بود به هر حال خوارکی که برای خودشون یه مدت اونجا بودند گذاشته بودند ومن نمیدونستم فقط برای اونایی هست که اون تو هستند خوردم و دختر پسر عمم که با من دوست هست اونجابود و روش نشد به من بگه نخورم بعد که باباش اومد از حرفای اون متوجه شدم که نباید میخوردم وانگار پسر عمم از این کار من خوشش نیومده بود.




موضوع مطلب :

دوشنبه 92 اردیبهشت 2 :: 4:26 عصر

جنسیت: زن

سن: ؟

امروز 17 فروردین خواب دیدم مادرم نوزادی داره که بعد از دنیا اومدن مرده اونو روی خاکش گذاشتیم وداریم میبریم یه جا گذاشتند زمین که میبینم همینطور که روی خاکش هست انگار نمیدونم چشاش یا لباشو حرکت داد به مامانم با خوشحالی میگم زندست نمرده بعد میبینم اون بالا روی پل عابر پیاده هست میرم بالا دیدم این نوزاد خارق العادست میخوام بیارمش پایین میترسم از دستم بیفته توی دلم میگم اگه این همرام نبود مثل برق بالا پایین میکردم ولی میترسم بیفته دلم میخواست زودتر به مادرم برسونمش براش خوندم اشهدان لا اله اله الله همراه من خوند بقیشو نمتونستم در حال پایین اومدن بخونم چند نفر نمیدونم کارکنان آتش نشانی بودند یانه صدا زدم که بچه رو بگیرند نرده های بغل پل هم خیلی باز باز بود بعد که چشمم به این کارگرا افتاد خیالم تقریبا راحت شد بقیه اشهد رو هم خوندم و نوزاد تکرار میکرد رفتیم پایین به مادرم این معجزه رو گفتم ومادرم خیلی خوشحال شد به همسرم وبقیه هم گفتم در یک قسمت کوچک از خواب همسرم یک نفر دیگه بود وتعجب کردم که چرا خوشحال نشد که بعد یادم میاد آهان این بچه خودمون نیست بچه مامانمه طبیعیه خیلی خوشحال نشه. 




موضوع مطلب :

دوشنبه 92 اردیبهشت 2 :: 4:26 عصر

جنسیت: زن

سن: ؟

خواب دیدم توی یک خیابان البته پیاده رو خانم های فامیل آش درست کرده بودند وهرکی از هرکدوم دلش میخواست میخورد من رفتم سر آشی که مادرشوهرم درست کرده بود رنگش قرمز بود میخواستم بخورم که مامانم اونجا جلوی آش ایستاده بود وصحبت میکرد من ترسیدم که مبادا آب دهانش موقع صحبت کردن توی آش پاشیده باشه از یک قسمت دیگه میخواستم بردارم که دوباره این اتفاق افتاد بعد خواستم از زیر بردارم باز همین طور شد وآش نخوردم میخواستم برای اینکه مادرشوهرم ناراحت نشه شوهرم علتش رو به اونا بگه.




موضوع مطلب :

دوشنبه 92 اردیبهشت 2 :: 4:25 عصر

جنسیت: زن

سن: ؟

امروز 16 فروردین خواب دیدم خاله شوهرم خونه ماست ونمیدونم چی توی توالت انداخته پسرمن سطل آشغال دستشویی و چاه توالت رو با دست دائم زیر ورو میکرد و نمیخواست من متوجه بشم که کار خاله همسرمه پیش خودم میگفتم حالا خوبه توالت ویا شایدم میگفتم سطل آشغال نمیتونم تشخیص بدم میگم خوبه حالا به این بهانه تمیز داره میشه و هی آشغالها جمع آوری میشد وکم میشد میگم معلوم نیست خاله اش چیزی توی توالت انداخته یا شاید سی دی پنهان کرده وخلاصه برای من سئوال شده بود به پسرم میگم دستاتو تمیز بشور میگه معلومه میشورم هی میخوام بگم دستاتو تا بالا با وایتکس بشور اما نمیدونم چرا نمیتونستم بگم.




موضوع مطلب :

دوشنبه 92 اردیبهشت 2 :: 4:24 عصر

جنسیت: زن

سن: ؟

امروز 16 فروردین خواب دیدم یک مانتو یا پالتو به رنگ تقریبا آجری پوشیدم و دوتا شال یکی همرنگ مانتو ویکی رنگارنگ ویک روسری مشکی هم دارم موندم کدومو سر کنم به مانتوم بیاد تصمیم میگیرم روسری مشکی رو سر کنم باز وقتی امتحان میکنم میبینم همونکه شبیه آجری هست بهتره با اینها احساس کردم باکلاس وزیباتر شدم پیش خودم میگم پس بگو چرا هیچ وقت مثل بقیه خوش تیپ نمیشدم چون همیشه یک مدل واونم مشکی میپوشیدم و از تیپ جدیدم احساس رضایت میکردم.




موضوع مطلب :

دوشنبه 92 اردیبهشت 2 :: 4:23 عصر

جنسیت: زن

سن: ؟

خواب دیدم داریم پیاده میریم ده سر زمین کشاورزی پدر شوهرم انگار با خانواده پدرشوهرم بودیم توی جاده روی سیم برق که از سرو ته اون سمت راست وچپ جاده بود یک اتوبوس باریک روی سیم بود که دخترای مدرسه ای توش بودن از زیرش که رد شدیم خیالم راحت میشه که رومون نیفتاد باز فکر میکنم خوب من معلوم نیست کی دیگه از اینجا رد شم بچه هام که برای کمک پدربزرگشون میان پس چی بعد میگم این کار خیلی خطرناکه ونباید این اتوبوس اینجا باشه جاریم میگه سری بعد قراره داداشم اینا بیان روی سیم برق بعد میبینم رسیدیم سرزمین اما جور دیگه بود اون موقع سردتر شده بود میگم کاش لباس بیشتر برای پسر کوچیکم میاوردم از خاله همسرم میخوام گوشیشو بده زنگ بزنم به همسرم بگم بیاره فکر کنم میگه شارژ نداره شک کرده بودم راست میگه یا نه.




موضوع مطلب :

دوشنبه 92 اردیبهشت 2 :: 4:23 عصر

جنسیت: زن

سن: ؟

امروز 15صبح فروردین خواب دیدم موهاموکوتاه کردم ولی یک قسمت هاش باید کوتاهتر و درست بشه به قصد آرایشگاه می رفتم اما هر دفعه یادم می رفت از جلوش رد میشدم وکار دیگه انجام میدادم ودیدم که توی بیمارستان و شاید اورژانس بودم نعوه خالم رو دیدم انگار برای حاملگیش اومده بود میدونستم خانوادش همراهش هستند ولی نمیدون کیا باهاش داخل بیمارستان اومده بودند با دیدنش خوشحال شدم و دوباره یادم اومد موهامو کوتاه نکردم و باید برگردم داشتم برمیگشتم ولی یادم نیست آخرش کوتاه کردم یا نه.




موضوع مطلب :

دوشنبه 92 اردیبهشت 2 :: 4:22 عصر

جنسیت: زن

سن: ؟

امروز 15صبح فروردین خواب دیدم جلوی مغازه ای هستم که انگار قنادی بود بعد یادم میاد وسایلی رو اونجا امانت گذاشتیم وفراموش کردیم مثل خواکی های عید بود با همسرم میریم داخل توی همون مغازه جمعیتی روی صندلی مثل سالن های ورزشی نشسته بودن جلوتر یکی از همکلاسی هامو دیدم خودمو زدم به اون راه وسایلی که اونجا جا گذاشته بودیم انگار بهم ریخته بود و بعضیاش خورده شده بود به همسرم گفتم بیا این وسایل رو جمع وجور کنیم ببریم با ناراحتی میگه هیس باشه هیچی نگو من هم که این حرفو زدم برای خودشیرینی بود که به همسرم بگم هوای مالت رو دارم.




موضوع مطلب :

دوشنبه 92 اردیبهشت 2 :: 4:21 عصر
<   1   2   3   4   5   >>   >   
درباره سایت


امیرعلی مازندرانی «روانشناس، پژوهشگر، و درمانگر اختلالات خواب»
پیوندها
صفحات سایت
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار سایت
  • بازدید امروز: 19
  • بازدید دیروز: 8
  • کل بازدیدها: 384726
فرم تماس
نام و نام خانوادگی
آدرس ایمیل
امکانات دیگر
کلیه حقوق این وبلاگ برای رویابین محفوظ است