دیشب خواب دیدم که:
رفته بودم عروسی کلی با بچه ها بازی کردیم. بعد به ما گفتند بروید خانه فلانی یک چیزی را بیاورید.
ما با چرخ رفتیم خانه و ان چیز را ارودیم بعد در راه از چرخ پیاده شدیم بعد نگاهی کردیم و دیدیم که چرخ ها نیستند.
پیاده راه افتادیم راه باغ عروسی را گم کردیم. از یک سخره بالا رفتیم یک جای باریک بود و در ان جا وسایل ورزشی بود و یک راه باریک دیگر ته آن جا بود من به آن جا رفتم دیدم که یک پرتگاه است بعد دیدیم که یک صداهایی می آید با سرعت از همان راهی که آمدیم دودیم. در راه یک آدم آدم که چه عرض کنم (جن) دیدیم که لباس سیاه، سم، و یک ماسک سفید داشت از بغل او به سرعت رد شدیم من با سرعت داشتم به طرف یک سری خانه که خیلی کوچک بودند می رفتم یک دفعه دیدم که یکی از دوستام حلم داد و راهم کج شد به طرف پایین سخره می دویدیم. کلی (جن) دنبال ما بودند. یکی از آن ها یکی از دوستان مرا گرفت من ترمز کردم و به کمک اون رفتم به جلوی (جن) رفتم و دست او را باز کردم اون دوستم را ول کرد و با نگاهی غم مرموز به من نگاه می کرد که یک دفعه از خواب پریدم. هنوز قیافه اون (جن) تو ذهنمه.
خواب من در مورد (جن) بود.
امین شهبازی 13 شیراز.
موضوع مطلب : رؤیاها