سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رویابین
جامع ترین بانک اطلاعاتی خواب و رؤیا
به رؤیابین، جامع ترین بانک اطلاعاتی خواب و رؤیا خوش آمدید

بیشتر خوابی که میبینم مرگ و ازدواجه.بد ترینش هم وقتیه که پام از یه بلندی لیز میخوره و از خواب بیدار میشم.




موضوع مطلب :

شنبه 90 بهمن 29 :: 12:11 عصر

جنسیت: مرد

سن: ؟

در عالم رویا دیدم در عراق اسیر صدامیان هستیم ویکی که نگهبان آنجا است آلتی تناسلی دارد که با نخی به رانش بسته است ما که اسیر بودیم اومدم بگم از ما ایرانیها خیلی بزرگتره ولی نگفتم وطوری شد که یکی را به در بسته بودن را آزاد کردن داشتند مرا میبستند که صدام اومد مرا رها کردن نمیدانم چطور شد دیدم دارند با برانکارد مرا میبرند دوتا زن یکی سیاه پوش بود ودیگری سفید پوش سفیدپوش به سیاه پوش گفت بیا کمکش کنیم ومن بی اراده میل به نزدیک با سفید پوش از ذهنم گذشت با در آویختم ....و لحظه ای بعد از خواب بیدار شدم.




موضوع مطلب :

جمعه 90 بهمن 28 :: 10:15 صبح

جنسیت مرد

سن: ؟

در رویا دیدم که قفلی را که به نظرم در آن طلسم بوده ام به دستم رسید وباز بود از شوقی که داشتم وبرای اینکه کسی نتواند دوباره قفل را قفل کند قفل را در عالم رویا شکستم ودر بیابانی که درخت نخل وخرما بود پرت کردم وبرای اینکه کسی نتواند قفل را قفل یا باز کند کلید را به جهت عکس ی که قفل را پرت کرده بودم پرت کردم....!!!




موضوع مطلب :

جمعه 90 بهمن 28 :: 10:13 صبح

آخرین رویای من رسیدن به صادق بود .....




موضوع مطلب :

پنج شنبه 90 بهمن 27 :: 9:32 عصر

 جنسیت: دختر

سن: 26

3 شب قبل خواب عجیبی دیدم ،من و مادر و پدرم توخونه نشسته بودیم که دیدیم وسایل خونه اینور و اونور میره ، تادست میزدی صدا ناله ای میومد، یکدفعه من وقتی خواستم به کسی زنگ بزنم یکدفعه انگار کسی گلوم رو بگیره نمی تونستم نفس بکشم انگار روحی توخونه بود بعدش منو به هر طرف پرت می کرد و مادرم فقط گریه می کرد!!




موضوع مطلب :

پنج شنبه 90 بهمن 27 :: 2:32 عصر

من دیشب خواب دیدم با زن داداشم درگیر شدم، البته لفظی. تاصبح خوابم نبرد.




موضوع مطلب : رؤیاها

چهارشنبه 90 بهمن 26 :: 5:16 عصر

سن: 25

جنس: مرد

در خانه خودمان سر سفره ناهار بودم و پدرم و مادرم هم بودند. از مادرم پرسیدم پس بقیه کجا هستند که مادرم جوابی نداد. به ناگاه پدرم از جای خود برخاست و بدون اینکه چیزی بگوید رفت. مادرم هم پشت سر او رفت و من تنها مشغول غذا خوردن بودم. یادم است یک حس بدی داشتم و احساس می کردم که دارم خفه می شم. خگی به معنای استعاری کلمه. با صدای زنگ تلفنم از خاب برخاستم.




موضوع مطلب : رؤیاها

چهارشنبه 90 بهمن 26 :: 2:26 عصر

سن 26

جنس: مرد

این خواب را 3روز پیش یعنی شب 22/11/90 دیدم و در ظهر فردای همان روز به خاطر آوردم.

خواب دیدم خانمم یک فرد سایکوپات هست و تاکنون چندین نفر را به قتل رسانده. در خانه نشسته بودیم و قیافه­اش جلوی چشمم بود. با چشمانی کاملاً باز به من نگاه می­کرد اما انگار فکرش جای دیگری بود و افکار شومی در سر داشت. هم از نگاه کردن به چهره­اش می­ترسیدم و هم از اینکه خانمم یک فرد سایکوپات هست احساس ناراحتی می­کردم. بعد دیدم یک نفر که در کنار یک سطل آشغال ایستاده، با حالتی شیطانی قطعه­ی ژتون مانندی را توی سطل انداخت و با لحنی خصومت آمیز گفت این هم یکی دیگه. معلوم نبود زن است یا مرد ولی احساس می­کردم خانمم است. با دیدن ژتونهایی که توی سطل بود حدس زدم که تا حالا خیلی ها را به قتل رسانده. سعی می­کردم خودم را توجیه کنم که خانمم سایکوپات نیست به همین دلیل خاطراتی را که داشتیم در ذهنم مرور می­کردم. روزی را به یاد می­آوردم که می­خواستیم از تبریز به تهران اسباب کشی کنیم و خانمم از اینکه از خانواده­اش دور می­شد از ناراحتی گریه می­کرد. با یادآوری این خاطرات قانع می­شدم که خانمم سایکوپات نیست، چون یک سایکوپات نمی­تواند روابط عاطفی عمیق داشته باشد و احساسات عمیقی را تجربه کند. نمی­دانم در حالت خواب بود یا بیداری، چشمانم را باز می­کردم و به چهره­ی خانمم که در کنارم خوابیده بود نگاه می­کردم. می­دانستم که خوابیده اما احساس می­کردم چشمانش باز است و از این حالت متناقض چهره­اش می­ترسیدم.




موضوع مطلب : رؤیاها

چهارشنبه 90 بهمن 26 :: 12:55 عصر

دیشب خواب دیدم که:

 

رفته بودم عروسی کلی با بچه ها بازی کردیم. بعد به ما گفتند بروید خانه فلانی یک چیزی را بیاورید.

ما با چرخ رفتیم خانه و ان چیز را ارودیم بعد در راه از چرخ پیاده شدیم بعد نگاهی کردیم و دیدیم که چرخ ها نیستند.

پیاده راه افتادیم راه باغ عروسی را گم کردیم. از یک سخره بالا رفتیم یک جای باریک بود و در ان جا وسایل ورزشی بود و یک راه باریک دیگر ته آن جا بود من به آن جا رفتم دیدم که یک پرتگاه است بعد دیدیم که یک صداهایی می آید با سرعت از همان راهی که آمدیم دودیم. در راه یک آدم آدم که چه عرض کنم (جن) دیدیم که لباس سیاه، سم، و یک ماسک سفید داشت از بغل او به سرعت رد شدیم من با سرعت داشتم به طرف یک سری خانه که خیلی کوچک بودند می رفتم یک دفعه دیدم که یکی از دوستام حلم داد و راهم کج شد به طرف پایین سخره می دویدیم. کلی (جن) دنبال ما بودند. یکی از آن ها یکی از دوستان مرا گرفت من ترمز کردم و به کمک اون رفتم به جلوی (جن) رفتم و دست او را باز کردم اون دوستم را ول کرد و با نگاهی غم مرموز به من نگاه می کرد که یک دفعه از خواب پریدم. هنوز قیافه اون (جن) تو ذهنمه. 

 

خواب من در مورد (جن) بود.

 امین شهبازی 13 شیراز.

 

 

 




موضوع مطلب : رؤیاها

سه شنبه 90 بهمن 25 :: 9:47 عصر
<   1   2   3   4   5   
درباره سایت


امیرعلی مازندرانی «روانشناس، پژوهشگر، و درمانگر اختلالات خواب»
پیوندها
صفحات سایت
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار سایت
  • بازدید امروز: 24
  • بازدید دیروز: 8
  • کل بازدیدها: 384731
فرم تماس
نام و نام خانوادگی
آدرس ایمیل
امکانات دیگر
کلیه حقوق این وبلاگ برای رویابین محفوظ است