رویابین جامع ترین بانک اطلاعاتی خواب و رؤیا
این نگاه که رؤیا محصولی از ذهن است، در دوران باستان مطرح نبود. نویسندگان اهل نخستین تمدن های بشری مثل بین النهرین و یونان، اعتقاد راسخ داشتند که رؤیاها دارای منشأ الهی هستند، یا به عبارت دیگر یا توسط خدا ایجاد می شوند یا از طریق آن می توان با فردی که درگذشته است ارتباط برقرار کرد. بنابراین رؤیاها در بافتی مذهبی بررسی می شدند و اغلب ماهیتی ماوراءالطبیعی داشتند و از نظر مردمان باستان هدف رؤیاها یا پیشگویی یک موضوع، یا تنذیر و تحذیر رؤیابین بود. اهمیت قائل شدن به رؤیاها از 4000 سال قبل از میلاد ثبت شده است، و تفسیر خواب حداقل از قرن چهارم پیش از میلاد بر روی کتیبه های گلی نوشته شده است. نخستین نوشته ثبت شده تفسیر خواب به دوران یونان باستان و به حدود سال 1275 پیش از میلاد بر می گردد. این نوشته بر روی پاپیروس نوشته شده است و کتاب رؤیا نامیده شده است. این دستنوشته، مشتمل بر مجموعه ای از رؤیاها و نشانه ها و تفسیر آن ها است. در آن زمان غیبگویان تفسیر رؤیا زیاد بودند. باور به منشأ الهی رؤیاها را رومی ها از یونانی ها به ارث بردند. یونانیان معبدهایی برای اسکولاپیوس، خدای پزشکی می ساختند، و از تفسیر خواب به عنوان یک درمان پزشکی استفاده می کردند. باور آنها به قدرت پیشگویانه رؤیاها به انتشار راهنماهای تفسیر خواب انجامید که این کار در کتاب اونیروکریتیکا oneirocritica به اوج خود رسید. این کتاب پنج جلدی «رؤیاشناسی» که همچنان موجود است، توسط ارتمیدوروس دالدیانوس به رشته تحریر درآمد. او متخصص الاهیات بود و در قرن دوم پیش از میلاد می زیست. او در این کتاب بیش از 30000 نوع رؤیای مختلف را توصیف کرده است. برای آرتمیدوروس و معاصرانش رؤیاها گذرگاه هایی به آینده تلقی می شدند. این حس در ادبیات آن دوره مثل کتابهای هومر و ویرژیل نیز دیده می شود که در این کتاب ها رؤیاها حامل پیام هایی پیشگویانه هستند. ارتباط نزدیک بین خواب، رؤیا دیدن، و تجارب هیجانی در اسطوره شناسی یونان به خوبی دیده می شود. بر اساس نسب نامه خدایان یونانی، اونیروس، خدای رؤیاها، به هیپنوز، خدای خواب کمک کرد تا از رنج انسان بکاهد. هیپنوز، برادر دوقلو و جوان تر تاناتوس (خدای مرگ)، محصولی از پیوند بین نیکس (شب) و اربوس (تاریکی) بود. از جمله خدایان دیگر خواب و رؤیا عبارت اند از مورفوس (خدای رؤیاساز)، ایکلوس (خدای رؤیاهای واقع گرایانه)، فانتاسوس (خدای رؤیاهای عجیب)، و فوبتور (خدای رؤیاهای ترسناک). موضوع مطلب : جنسیت: زن سن: ؟ یک شب دیگه خواب دیدم رفتم آرایشگاهی که توی بیداری چنین جایی نبود نشستم میخواستم صورتمو آرایش کنم نمازم داشت قضا میشد خجالت می کشیدم که برای نماز بلند شم وبرم چون آرایشگر اصلا ازمن انتظار نماز خواندن نداشت به هر حال بلند شدم وکرم صورتمو اونجا گذاشتم و رفتم وگفتم که میخوام نماز بخونم برمیگردم بعد پیش خودم فکر کردم که دیگه دیر شده به مراسم نمیرسم شوهرمم که الان نیست پس برای چی آرایش کنم وبه آرایشگاه برنگشتم جالب اینجاست که بعد چند روز مشابه این اتفاق دربیداری برام افتاد که متاسفانه بعد از قضا شدن نماز یاد این خواب افتادم. موضوع مطلب : جنسیت: زن سن: ؟ یک شب دیگه خواب دیدم سر کوچه خانه پدریم هستم که توی اون کوچه خانه خودمون بود شب بود وماه درآسمان دیده میشد روبروی کوچه ما کمی اونطرفتر سمت راست من ساختمان بلندی بود ویک روحانی روی بام اون خونه ایستاده بود که قدبلند وهیکل درشتی داشت تقریبا مثل همون ساختمان حس میکردم خیلی آدم خوب و پاکیه ودر حد پیامبرا بود ناگهان سقوط کرد و افتاد که البته روز بعد شنیدم پیش نماز محلونو بیرون کردند وبعداز مدتی دوباره عذر خواهی کردند و آوردنش نمیدونم میتونه به هم ربط داشته باشه یانه. موضوع مطلب : جنسیت: زن سن: ؟ یکشب دیگه هم خواب دیدم توی هال مامانم اینا هستم وفکر میکنم یه بچه گربه اونجاست می دیدم که پسرم میترسه خندم گرفته بود بعد که نگاه کردم دیدم یک موشه فرار کردم وموشه دنبالم می دوید داشتم از هال برون میرفتم که فکر میکنم همون موقع بیدار شد. موضوع مطلب : جنسیت: زن سن: ؟ یک شب خوابدیدم درحمام هستم وشوهرم به شوخی یه موش روبرداشت و پرت کرد روی من. موضوع مطلب : جنسیت: زن سن: ؟ بار دیگه خواب دیدم خانه پسر عموم مراسمه شاید نامزدی دخترش یا چیزی مشابه این بود من اونجا منتظر وسیله ای برای برگشتن بودم که خوابم برد وقتی بیدار شدم انگار نمیتونستم وسیله بگیرم پیاده راه افتادم برم خونه راه طولانی شده بود کنار یه دیوار سربازها میدویدند و منو تعقیب میکردند ازدست آنها فرار کردم جایی رسیدم که چندتا زن وچند تا کودک بودند احساس خوبی نداشتم وبه شدت احساس تنهایی میکردم وانگار که اون آدما رباط بودند وهیچ ارتباط عاطفی نمیشد برقرار کنم جایی که من بودم خارج از شهر وخیلی از خونمون دور بود پیش خودم گفتم اون موقع که من خوابیدم خدا کنه این خواب باشه که دارم میبینم وخودمو سرزنش میکردم که اگه من حجاب بهتری داشتم الان باید توی باغهای بهشت باشم نه اینجا خیلی نگران پسر کوچکم بودم گاهی مثل پرده ای که باز بشه اونو وسط بازار میدیدم که مثل توی خونه سر سفر نشسته بود موضوع مطلب : جنسیت: زن سن: ؟ نمیدونم میتونم چندتا خوابو یک جا بنویسم یا نه اگر اشکالی داره منو در جریان بگذارید یک بار خواب دیدم قراره بلایی بیاد وکل فامیلهای ما برای اینکه از این بلا درامان بمونیم روی چیزی شبیه به کره زمین اما کوچک قرار گرفتیم واز زمین کمی بلند شده بودیم وداشتیم آرام بالا میرفتیم چیزی شبیه یه لایه ابر روی همه مارو پوشانده بود تا ازبلایی که در فضاهم بود هم درامان بمانبم غیراز افراد فامیل یک خانواده ازهمسایه قدیمی هم باما بودند فقط فکر میکنم 4یا5 نفر نتونستند با ما باشند وپایین ماندند موضوع مطلب : جنسیت: زن سن: ؟ یکباردیگه خواب حضرت علی رو دیدم با چندتا ازخانومهای فامیل جمع هستیم اونها توی یک ماشین که کوچکتر از مینی بوس بود به همراه حضرت علی سوار بودند من اول نمی خواستم همراه اونا برم بعد فکر کردم که شاید فامیلها غریبی کنند تصمیم گرفتم که سوار شم موضوع مطلب : جنسیت: زن سن: ؟ یک شب خواب دیدم فامیلها مثل همیشه که مراسم خاصی مثل محرم وغیره داریم جمع هستیم خواهر شوهرم پذیرایی میکرد وسط حضرت علی ایستاده بود وچند تا کتاب که توش چیزی نوشته نبود دستش بود منو صدا زد وگفت بیا این کتابهارو بنویس. موضوع مطلب : جنسیت: زن سن: 22 تو اتاق نشسته بودم. داشتم امتحانی که فردا داشتم رو میخوندم. کلی کتاب و جزوه و . . . جلوم بود. اتاقم خیلی شلوغ بود که گفتم یه ذره استراحت کنم. بعد دوباره شروع به خواندن کنم. تکیه داده بودم به تختم. همینجور تو فکر بودم که یهو تو فکرم اومد که چند روز دیگر سوار ماشین بنز میشم. آخه قراره که رابطهای رو با یکی از افراد خونواده شروع کنم که اون فرد صاحب بنز است. که یهو این فکر تو ذهنم اومد و دوستی و و . . .
موضوع مطلب : آخرین مطالب پیوندها
صفحات سایت آمار سایت
فرم تماس امکانات دیگر |
کلیه حقوق این وبلاگ برای رویابین محفوظ است
|